بازخوانی سویۀ زنانۀ تاریخ
نگاهی به کتاب چرا شد محو از یادِ تو نامم؟
افسانه نجمآبادی، نظریهپرداز و تاریخنگار ایرانیآمریکایی و استاد دانشگاه هاروارد در رشتۀ مطالعات زنان و نوۀ نوۀ شیخ هادی نجمآبادی، روحانی تجددخواهی که در جنبش مشروطه اثر آفرین بود، متولد ۱۳۲۵ است. او در ۲۰ سالگی به کالج رادکلیف، ایالات متحده، راه پیدا کرد و در رشتۀ فیزیک به تحصیل پرداخت. پس از پایان مقطع کارشناسی ارشد در این رشته، به مطالعات اجتماعی روی آورد و در سال ۱۳۶۳ در دانشگاه منچستر به درجۀ دکتری در رشته جامعهشناسی رسید و پس از یک دهه تدریس در دپارتمان مطالعات زنان در کالج بارناردِ شهر نیویورک، در سال ۱۳۸۰ به دانشگاه هاروارد راه یافت و به عنوان استاد تاریخ و مطالعات زنان در این دانشگاه مشغول به تدریس شد. نجمآبادی در حال حاضر عضو هیأت علمی گروه مطالعات زنان، جنسیت و سکسوالیته در این دانشگاه است. او همچنین یکی از دبیران اصلی دانشنامۀ ششجلدی زنان و فرهنگ اسلامی است. پژوهشهای اخیر این پژوهشگر بیشتر بر روی بررسی شیوههای تاریخنگاری جنسیت و سکسوالیته در تاریخ ایرانِ قرن نوزدهم و دوران معاصر متمرکز است. نجمآبادی تاکنون تألیفات و پژوهشهای بسیاری به زبان انگلیسی و فارسی منتشر کرده است. کتاب زنان سیبیلو و مردان بیریش نگرانیهای جنسیتی در مدرنیته ایرانی یکی از مهمترین آثار اوست که با نگاهی جدید به تغییر مقولات جنسیت و تمایلات جنسی بر اثر مدرنیته در عصر قاجار میپردازد. حکایت دختران قوچان؛ از یاد رفتههای انقلاب مشروطیت و نهضت نسوان شرق از دیگر آثار نجمآبادی هستند. او همچنین در و بسایت «دنیای زنان در عصر قاجار» اسناد دست اول و نایابی را دربارۀ روزگار قاجار در اختیار پژوهشگران قرار داده است. از این مورخ حوزۀ جامعهشناسی و تاریخ زنان در نشر بیدگل به تازگی مجموعه مقالاتی در کتاب چرا شد محو از یادِ تو نامم؟ با ترجمۀ شیرین کریمی منتشر شده است. بحث غالب مقالات حاضر در این کتاب بازخوانی دوبارۀ تاریخ برای یافتن رد و نشان زنان در تاریخ معاصر ایران و همچنین بررسی بازنماییهای میل زنان در داستانهای شناختهشدۀ ایرانی است.
دختران قوچان چرا از تاریخنگاری مشروطه محو شدند؟
چرا شد محو از یادِ تو نامم؟ شامل نُه مقاله از نجمآبادی است که طی سالها بهطور پراکنده در نشریات فارسی و انگلیسیزبان منتشر شدهاند. در این میان، سه مقالۀ فارسی با ویراستی تازه در این کتاب آمده است. مقالات حاضر را به لحاظ مضمون میتوان به دو دسته تقسیم کرد؛ در دستهای، نجمآبادی بر آن است تا تاریخ را از منظری بازخوانی کند که زن در آن غایب و در حاشیه نباشد و از اینرو به سراغ رخدادهایی چون جنبش مشروطه در تاریخ معاصر ایران میرود و با واکاوی اسناد و مدارک موجود، به بازخوانی نقش زنان در این رخدادها میپردازد و در دستهای دیگر، داستانها و روایات محبوبی همچون بامداد خمار، هزار و یک شب، و داستان یوسف و زلیخا را بررسی میکند. او استدلال میکند که اغلبِ داستانهایی که با مضمون «مکر زنان» نگاشته شده، دربارۀ خیالپردازیهای بسیار کهن مردانه است. به تعبیر او، ما نیازمند خوانشها و بازنویسیهایی هستیم که تصویر برساختۀ زن را در این روایات به چالش بکشد. خوانشهایی که از طریق آن بتوان این متون را از تأثیر عمدتاً زنستیز تفاسیر قبلی رها ساخت. نجمآبادی در این مقالات و دیگر آثارش چهرۀ زن ایرانی را با جلوههای گوناگون و اغلب پنهانش را برای خواننده تصویر کرده است. نجمآبادی مقالۀ «فراسوی قارۀ آمریکا» را با این پرسش آغاز کرده است که آیا جنسیت و سکسوالیته دو مقولۀ کاربردی در تحلیل تاریخیاند؟ او در این مقاله به دغدغههای روششناختی و مفاهیم جنسیت و سکسوالیته فراتر از مرزهای جغرافیایی و محدودههای زمانی میپردازد. مقالۀ «چرا شد محو از یادِ تو نامم؟» خلاصهای از کتاب «حکایت دختران قوچان» است. نجمآبادی در این کتاب به واقعۀ فروش و اسارت شماری از دختران قوچان و زنان باشقانلو در اواخر قرن نوزدهم و سالهای منتهی به انقلاب مشروطه پرداخته است. او این واقعه را از عوامل اصلی روشن شدن شعلۀ انقلاب مشروطه میداند و با مطالعۀ تاریخنگاریهای مشروطه، از جمله آثار احمد کسروی، مهدی ملکزاده و فریدون آدمیت به این پرسش میپردازد که چرا حکایت دختران قوچان که به لحاظ مضامین موجود در آن رویدادی تأثیرگذار در انقلاب مشروطه بود، در تاریخنگاریهای متأخر به فراموشی سپرده شده است؟ به تعبیر افسانه نجمآبادی، پژوهشهایی که در زبان فارسی و انگلیسی دربارۀ مشارکت زنان ایرانی در فعالیتهای اجتماعی، سیاسی و ادبی در دورۀ مشروطه انجام شده خود گفتمانهایی را شکل داده و بازتولید کردهاند. نجمآبادی در مقالۀ «زنان ملت: زنان یا همسران ملت؟» این گفتمانها را نقد میکند و به این موضوع میپردازد که زنان در روزگار مشروطه چگونه در فضای سیاسی جایگاه خود را مطالبه کردند، چگونه مرزهای محدودکنندۀ اجتماعی را شکستند و با اسم و فکر و خطوربط خود در کنار مردان در مقام هموطن و بخشی از ملت مبارزه کردند. نجمآبادی در مقالۀ «نقش زن بر متن مشروطیت» به تناقضات درونی گفتمان مشروطه میپردازد و در مقالۀ بعد به «دگرگونی زن و مرد در زبان مشروطیت» میپردازد و با بررسی و تحلیل محتوای جراید زمان مشروطه و روزنامههای زنان مانند «شکوفه» و «دانش» نشان میدهد چگونه زنان مشروطهخواه سالها پیش راهی برای نگارش خویش بر متن مشروطه گشودند و استدلال میکند زبان فارسی به لحاظ نشانگان جنسیتی زبانی خنثی نیست و زبانی مردانه است. هنوز زن را از متن حذف میکند و آنچه خوانندۀ زن از متن دریافت میکند با آنچه خوانندۀ مرد میفهمد بسیار متفاوت است. در مقالۀ «اقتدار و عاملیت: بازنگری کنشگری زنان در دورۀ رضاشاه»، نجمآبادی با تمرکز بر فعالیتهای اجتماعی زنان در سالهای ۱۳۰۰ تا ۱۳۲۰ و بحثهای جاری در مورد حضور زنان در اجتماع و حجاب زنان، نشان میدهد که چگونه در این بازۀ زمانی ۲۰ ساله فعالیتهایی که در راه دفاع از حقوق زنان صورت میگرفت هم از نظر ایدئولوژیک و هم از نظر ساختاری زیر سلطۀ دولت قرار داشت. نویسنده در این مقاله معتقد است معنای «کشف حجاب» خود پدیدهای تاریخی است که گاه در مباحث حول حجاب از آن غفلت میشود. نجمآبادی به مناظرات و مشاجرات دربارۀ حجاب در دهۀ ۱۳۰۰ در جراید آن زمان م یپردازد.
برآشفتن چپها و فمینیستها از بامداد خمار
انتشار رمان «بامداد خمار» نوشتۀ نویسندهای ناشناخته به اسم فتانه سیدجوادی در اواخر دهۀ ۱۳۷۰ با استقبال چشمگیری مواجه شد و در صدر کتابهای پرفروش قرار گرفت و تا یک دهه جزو پرفروشترین کتابها باقی ماند. نجمآبادی در مقالۀ «بامداد خمار: رنج سکسوالیته و عشق در ایران مدرن» این رمان را از داستانهای مدرنیستهای اولیه جدا میکند و استدلال میکند که چرا این رمان، مدرنیستهای چپگرا و منتقدان فمینیست را برآشفت. نجمآبادی معتقد است «بامداد خمار» طرحی بسیار پیچیده دارد و مینویسد: «اگر ما اشتیاق محبوبه را نه متوجه رحیم که متوجه خود عشق بدانیم، یعنی اشتیاق برای افتادن در دام عشق، آن هم عشقی دیوانهوار، آنگاه میتوانیم رمان را از منظری تمثیلی تفسیر کنیم، روایتی دربارۀ عشق دیوانهوار ایران به مدرنیته.» نجمآبادی در مقالۀ «لذت خواندن داستانهای مکر زنان برای خوانندۀ فمینیست» استدلال میکند اغلب داستانهایی که بر اساس مکر زنان نگاشته شده است نه دربارۀ میل زنان بلکه دربارۀ خیالپردازیهای بسیار کهن مردانه است. در این مقاله نویسنده به امکان خوانشهای گوناگون از داستانهای ایرانی و داستانهای کهن شرقی میپردازد؛ از جمله خوانش فمینیستی. نویسنده با تحلیلی که از قصههای هزار و یک شب به دست میدهد، به این پرسش میپردازد که چرا احیای شهرزاد به مثابۀ نیای مادریِ فمینیستِ زنان امروز، خالی از ایراد نیست اما در واقع در پایان هزار و یک شب شهرزاد مکارترین فمینیست است. شیرین کریمی که دانشآموختۀ کارشناسی ارشد جامعهشناسی از دانشگاه تهران است و تألیف پنجاه سال بعد سووشون: نقدی بر واقعگرایی رمان سووشون و ترجمۀ خواستنِ ناممکن اثر جودیت باتلر، فیلسوف پساساختارگرا و منتقد فمینیست آمریکایی را در کارنامۀ خود دارد، ترجمۀ روان و خو شخوانی از مقالات افسانه نجمآبادی انجام داده و نشر بیدگل نیز مانند دیگر کتابهایش آن را در قطع و صفحهآرایی مناسب و با کاغذ بالکی منتشر کرده است.
منبع: نوشتۀ بیژن مومیوند، روزنامۀ سازندگی