کیت شوپن (1904-1850) هرچند در عمرِ نسبتا کوتاهش به کنشگری اجتماعی و سیاسی نپرداخت، اما به دلیل موفقیتِ ادبیاش در بهتصویرکشیدن زنانی که در جامعه زیرِ سلطه و یکهتازی مردها تابوهای جنسیتی را میشکنند و به جستوجوی هویتِ انسانی مستقل خود برمیآیند، نامش با جنبش فمینیسم گره خورده است. اولین رمان شوپن با درونمایه ازدواجهای نافرجام و اعتیاد به الکل در سال ۱۸۹۰ منتشر شد، که موفقیت چندانی برایش به دست نیاورد. پس از آن، دو مجموعه داستان کوتاه از او (در سالهای ۱۸۹۴ و ۱۸۹۷) منتشر شد که تصویرگر زندگی فرانسویتبارها و دیگر اقوام ساکن لوئیزیانا (زادگاه او) بود و شهرتش را بهعنوان نویسندهای بومینگر به تثبیت رساند. بااینحال، این شهرت و زندگی اجتماعی دلگرمکننده ناشی از آن در سال ۱۸۹۹ با انتشار دومین رمانش، بیداری، دستخوش تزلزل شد. ادنا پونتلیه، قهرمانِ زنِ داستان که همسر و مادری جوان و کموبیش ناخشنود از زندگی بهظاهر بیکموکاست خویش است، به کاوش در عواطف و تمایلات شخصی و هنری خود میپردازد و در آستانه نوعی «بیداری» و توهمزدایی از خود و دنیای پیرامونش قرار میگیرد. معرفی چنین شخصیتی که معیارهای مقبول جامعه در پیوند با زنان را به چالش میگرفت، از سطحِ انتظارات خوانندگان و منتقدان محافظهکارِ شوپن فراتر بود و این جسارت را تاب نیاوردند و موجب فراموشی او و آثارش شد تا اینکه در نیمۀ دوم سدۀ بیستم، کیت شوپن و قلم شاعرانه و تفکر پیشروی او از نو کشف شد، بهویژه دومین رمانش بیداری که امروزه به یکی از متون کلاسیک جنبش فمینیسم در آمریکا تبدیل شده و بهنوعی بیانگر این جمله معروف است: «فمینیستی زندگی کن!». تا به امروز سه ترجمه در ایران و افغانستان از رمان بیداری شده. آخرین ترجمهای که بهتازگی صورت گرفته، ترجمۀ فرزانه دوستی است که از سوی نشر بیدگل منتشر شده است.
در ابتدای رمان بیداری- رمان فمینیستی بزرگ کیت شوپن در زمینه هویت و خودآگاهی که با گذشت ۱۲۰ سال از انتشار آن همچنان ضربان دارد- شوهرِ قهرمانِ داستان، دعوایی به راه میاندازد. تمام بعدازظهر را در یک کازینو سپری کرده و اکنون نیمهشب است، ورقبازی باعث شده لئونس «روحیه بالایی داشته باشد و خیلی وراجی کند.» همسرش را برای دریوریگویی و نقل شایعات از خواب بیدار میکند، اما او خوابآلود و نصفهنیمه جوابش را میدهد. لئونسِ عصبانی که همچنان قصد تحریک همسرش را دارد ادعا میکند پسر خوابیدهشان تب کرده است. وقتی ادنا به شک میافتد لئونس او را مادر بدی خطاب میکند. ادنا مثل فنر از جا میپرد تا به بچه سر بزند، درحالی که لئونس به هیچوجه نگران نیست و از سیگار برگ خود لذت میبرد. کمی بعد، آقای پونتلیه به سرعت به خواب میرود درحالیکه خانم پوتلیه کاملا بیدار است.
بیداری از چه؟ بعد از دعوا، ادنا به بالکن رفته و به شدت گریه میکند. «ظلم وصفناپذیری که در بخش ناآشنایی از خودآگاهی خود احساس میکند تمام وجودش را از یک غم مبهم لبریز میکند.» هرچه هست، به طرز غیرقابل توصیفی ناآشنا و مبهم است. بااینحال میتوان تا حدودی آن را ظلم و اندوه نامید. ادنا به مرزهای قلمروی ناشناخته آگاهی خودش نزدیک میشود. از ادنا به عنوان کسی که از زبان برای نشانهگذاری بینشانهها استفاده میکند نام برده میشد- مانند حوا، مانند زنانی که دههها قبل در سنکا فالز جمع شده بودند، مانند بتی فریدان و آدری لورد در دههها بعدتر و حتی مانند کلودیا رانکین.
بیداری نهتنها استعارهای از دسترسی به بخشهای ناشناخته ناخودآگاه یک فرد است، بلکه از حقیقت مدفونِ جامعۀ ما سخن میگوید؛ همان حقیقتی که در جنبش «جان سیاهان مهم است» بهمنصه ظهور رسید. در تاریخ ۹ ژانویه ۲۰۱۶ ، در باتونروژ - نهچندان دور از جزیره بزرگ این رمان- دیرِی مکینسون حین اعتراض به اعدام آلتون استرلینگ توسط پلیس دستگیر شد. مکینسون دستگیری خود را از پریسکوپ [یک اپلیکیشن برای بخش مستقیم زنده ویدیویی] پخش کرد و بینندگان از سراسر جهان او را با دستبند پلیس و تیشرتی که رویش نوشته بود «بیدار بمان» تماشا کردند. کاشانا کالی دربارۀ وجه تاریخی این عبارت مینویسد:« سیاهپوست بودن یعنی فاصله بین زندگی خودت و آنچه در آمریکا به عنوان زندگی نرمال و پذیرفتهشده پیدا میکنی.»
گزارههای مبتکرانهای مانند «بیدار بمان» و «بیداری» در مبارزات مداوم و عدالتخواهانهای مانند «جان سیاهان مهم است» و همچنین جنبشهای پس از آن، از جمله تقویت جنبشهای زنان و طغیان فعالیتهای چپگرایان آمریکایی برای دیدهشدن، مشارکت و تعیین سرنوشت افراد حاشیهنشین در تمام سطوح زندگی مدنی تجسم مییابد. پژواک بین این لحظه و آگاهی گستردهای که رمان بیداری نماینده آن است طنینانداز میشود. بیداری و آگاهی امروز جوامع یک نسبت خویشاوندی با رمان بیداری دارد، هردو بر خِردی تاکید دارند که در عین نهفتگی در همهجا حی و حاضر است.
رمانها نه دستورالعملاند نه ستونِ مشاورۀ جراید، با وجود این، بررسی مجدد تحولِ بهبارنشسته در یک کتاب سترگ مانند بیداری مفید به نظر میرسد؛ در اینجا، فمینیسم آرزو دارد استعارههای تفرقهانگیز خود را پشت سر بگذارد، ریا و شکستهای اخلاقی خود را اصلاح و در برابر تعاملات بدبینانهای که خواهان تبدیل جنبش به ابزاری برای بازاریابی است مقاومت کند. بقای فمینیسم مستلزم پذیرش آگاهی درونی و بیرونی و تبدیلشدن به یک مبارزه مشترک عدالتخواهانه در میان همه گروهها است، کرنشاو آن را «تقاطع باوری» مینامد. با توجه به این نکته، ضرورت مطالعه رمان بیداری را احساس میکنیم، یک کتابِ مقدسِ آگاهیبخش برای بسیاری از افراد، دقت کنید: چه چیزی ما را بیدار میکند؟
در ژوئن ۱۸۹۹، روزنامه صبح واشنگتنتایمز در بررسی کتاب بیداری نتیجه گرفت: «عامل کتاب بیداری یک مرد است، رابرت لبرون.» درحقیقت، همانطور که نسلهای خوانندگان مشاهده کردهاند، عامل بیداری ادنا، خودِ ادنا است: بدنش، دوستانش، هنرش و خلوت کردن در طبیعت. بیداری ادنا از بیرون خانه و با فرار از ساختارهای مردسالارانه به سوی چشماندازهای شکلنگرفته حسی، متعالی و ماوراءلطبیعه شروع میشود. ادنا در خلیج شنا میکند، در تختخواب ننومانندی پژمرده میشود، به بالکن فرار میکند، جایی که صدایی جز ندای جغد پیر بر فراز درختان بلوط آبدوست و «صدای جاودانه دریا وجود ندارد.»
او صدای جاودانه خود را در فضاهای خواهرخواهی پیدا میکند. دوستیهای زنانه ادنا مشوق جاهطلبیهای هنری و محل اعترافات اوست. ادنا با دوست رک و بیپروای خود مادام راتینیول کنار دریا نشسته و میتواند تنها پیش خودش به بیانگیزگی مادرانهاش اعتراف کند: «او به شیوهای نابرابر و دمدمی به فرزندان خود علاقه داشت.» ادنا میداند که برخلاف دوست شاداب و همواره باردار خود از «زنانگی مادرانه» بیبهره است. اگر ادنا تصویری از مریم مقدس نباشد پس با حساب جوِ مردسالارانه باید یک زن بدنام باشد. پس هرچه بادا باد، ادنا خودش را به سمت یک رابطۀ عاشقانه با رابرت میکشاند.
برای اینکه ادنا بفهمد هرگز به طور واقعی بر بدن و روح خود کنترل نداشته به تنهایی و انزوا احتیاج دارد (عنوان اصلی رمان «یک روح منزوی» بود.) یکی از لحظات جسورانۀ ادنا در کتاب زمانی است که بهرغم سرزنشهای مردسالارانه از طرف رابرت و لئونس که هرکدام بر ملازمت او اصرار دارند، او حاضر نمیشود از جای خود تکان بخورد. قدرت اراده ادنا حتی در این اتاق کوچک و محقر نیز شعله میکشد، همانطور که ویرجینیا وولف تقریبا سی سال بعد آن را با عبارات معروف خود بیان میکند. در این محراب خاموش، ارواح خلیج با ادنا نجوا میکنند. صبح روز بعد او راهی برای تنها بودن با رابرت پیدا میکند. بیداری و هوسرانیهای بیمحابا در رمان شوپن بسط مییابد.
ادنا پس از بازگشت به خانه خود در نیواورلئان، تعاملات اجتماعیای را که از زنان سفیدپوست طبقه بالای عصر ویکتوریایی انتظار میرود با نقاشی، پیادهروی، قمار، مهمانیهای شبانه، نوشیدنیهای الکلی، خشم، تنهایی و رابطه معامله میکند. او سنت و انتظارات مردسالارانه را به نفع هنر، موسیقی، طبیعت و دوستان صمیمی خود کنار میزند. همه اینها موجب میشود تا خودش و خواستههایش را در نظر بگیرد. یکی از دوستانش حرف حکیمانهای میزند: «پرندهای که بالاتر از سنت و تعصب اوج میگیرد باید بالهای محکمی داشته باشد.» آیا ادنا چنین پرندهای است؟ پرسش اصلی رمان همین است، پرسشی که نویسنده از پاسخ قطعی به آن امتناع میورزد. شوپن اجازه میدهد ادنا آزادی را احساس کند و در عین حال خودش را نشناسد. زنانِ رمان شهودِ ادنا را عیان میکنند. سرانجام ذهن و جسم ادنا باهم یکی میشود.
بیداری کتابی است که شما را میخواند. شوپن به خوانندگانش چیزی را القا نمیکند. برخلاف گوستاو فلوبر در مادام بووآری، شوپن از محکوم کردن صریح قهرمان زن داستان خودداری میکند. منتقدان به خصوص از این موضوع ناراحت بودند. بسیاری خودداری شوپن از قضاوت در مورد ادنا را غفلت نویسنده تفسیر کردند و آن را به عنوان دعوت علنی برای انجام این کار در نظر گرفتند.
موضع انتقادی جنسیتی نسبت به ادبیات مکتوب نویسندگان زن پدیدهای است که تا به امروز نیز ادامه دارد. خصوصا جایی که ادنا به صراحت از مادرانگی دمدمیمزاج خود صحبت میکند و شوپن با تیزبینی به پویایی رعبآور پیوند مادر با فرزندانش اشاره میکند: «گاهی با اشتیاق آنها را به سینه خود میچسباند و گاهی آنها را فراموش میکرد.» این موضوع خوانندگان را ناراحت میکند، زیرا آزادیای که ماحصل فراموشی موقت فرزندان است صرف یافتن فضای خالی در ذهن شما، برای نقاشی، داستان، ایدهپردازی یا لذت جنسی میشود. فراموشکردن فرزندان و یادآوری خود اقدامی انقلابی بود که هنوز هم ادامه دارد.
ادنا پونتلیه با بدن خود آنچه را که میخواهد انجام میدهد حداقل سه بار در کتاب رابطه خوبی دارد. اما اقدام انقلابیتر، تمایل به برقراری رابطه است. ادنا، که توسط جهان طبیعی، هنر و دوستان صمیمی بیدار شده، به جای توجه به خواستههای جامعۀ مردسالار، شروع به توجه به خواستههای خودش میکند. تمایلات ادنا مکانیسم رهایی از شرایط قبلی است. تجربۀ نفسانی قهرمان زن داستان هم معنوی هم سیاسی است. همانطور که سارا احمد در مانیفست خود تحت عنوان «فمینیستی زندگی کن!» استدلال میکند، شهودِ سیاسی نه از کلاس، بلکه خیلی زودتر و با احساسات جسمانی آغاز میشود: «فمینیسم میتواند از جسم ما شروع شود، جسمی که در ارتباط با یک جهان باشد»؛ جسمی که با یک جهان در تماس است مانند یک شعله ظلم را احساس میکند و واکنش نشان میدهد.
برای زنان، افراد بدون هویت جنسی یا متعلق به طیفهای مختلف هویت جنسی و افراد رنگینپوست، کسانی که به گفته کالی در حدفاصل بین تجربه خودشان از زندگی و روایت تعریفشده از زندگی یک آمریکایی معمولی زندگی میکنند، لذتجویی و داشتن احساسات را سبکسری و خودشیفتگی نمیدانند، بلکه یک جهتگیری مجدد اساسی میپندارند. بینش لحظهای انسان از این انگیزش پیروی میکند. ادنا با پرداختن به احساسات و غور در اندیشههای خود، قطبنمایش را مجددا تنظیم میکند تا نهتنها محنت مردسالاری را نشانه نرود، بلکه شمایل جدیدی را رو به سوی لذات خویش پیدا کند.
مانند ادنا، کیت شوپن به هر قیمتی هر کاری که میخواست با ذهن خود انجام داد و برایش گران هم تمام شد. در سال ۱۸۹۹، بیداری حقالتالیف ناچیزی معادل ۱۰۲ دلار دریافت کرد برابر با ۳۰۰۰ دلار امروز. اندکی پس از انتشار، این رمان کلاسیک از چاپ خارج شد و قرارداد بعدی کتاب شوپن لغو شد. شوپن پس از یک روز گرم و طولانی که همراه پسرش در نمایشگاه جهانی سنت لوئیس سپری کرد، در سن ۵۴ سالگی بر اثر خونریزی مغزی درگذشت. فعالیت او در حوزه چاپ و نشر حدود ۱۴ سال به طول انجامید. او خود را در میان پیشگامان ادبیات و اندیشه فمینیستی قرن بیستم تثبیت کرد. او به ما نشان داد که زندان پدرسالاری شما را میکشد، یا به کندی یا خیلی سریع، نشان داد چگونه خود را از این زندان بیرون بیاورید. او گی دوموپوسان را به عنوان «مردی که از سنت و اقتدار فرار کرده بود» تحسین کرد و ما تا ابد بحث خواهیم کرد که آیا ادنا مجاز به این فرار است، آیا او راهی را به ما نشان نمیدهد جز راه آزادی. در مورد شوپن، شکی نیست که او موقع نوشتن آزاد و رها بود و اجازه میداد ذهنش گشوده شود. هیچکدام از اینها تصادفی، از روی حماقت یا هویوهوس یا خاطرهنویسی نیست. کیت شوپن میدانست دارد چهکار میکند.
نوشتۀ سیمین ورسه، منبع:روزنامۀ آرمان ملی