مروری بر کتاب همه چیز دربارۀ خانه

کتاب همه چیز دربارۀ خانه برای انسان مدرنِ شهرنشین که در تلاطم جابه‌جایی‌های فی‌الفور و زندگی‌های کوتاه در نقاط مختلف، سفر‌های روزانه بین محل کار و زندگی و قرارهای ملاقات، مدام در حال تغییر دادن نقش و حالت شخصیت و زندگی‌اش است بسیار جذاب و تأمل‌برانگیز است. آیا ما در خانه‌های متفاوت، آدمی متفاوت هستیم؟ کتاب حاصل واکاوی‌های مایکل الن فاکس در مفهوم خانه و سکنی گزیدن است.

 

کف حیاط موزاییک بود و دو طرفش باغچه داشتیم با درخت آلبالو و توت چتری، تمام عصرها در حیاط بازی می‌کردیم و بالا پایین می‌پریدیم

حیاط کوچک بود اما یک بالکن بزرگ داشتیم که از توی بالکن با بچه‌های خانه بغلی که آن‌ها هم توی بالکن بودند حرف می‌زدیم. داخل خانه مراقب بودیم که بدو بدو نکنیم چون صاحبخانه در طبقه پایین بود و از صدای پای ما ناراحت می‌شد

نه حیاط داشتیم و نه بالکن. توی اتاق‌مان بازی می‌کردیم و تمام عصرها پای پنجرۀ رو به خیابان پر ترافیک می‌ایستادیم و عابرها و ماشین‌ها را تماشا می‌کردیم، خانه آن‌قدر بزرگ نبود که در آن بشود دوید یا بازی خاصی کرد

کف حیاط موزاییک نبود، پر از علف‌های هرزی بود که لابه‌لایشان بوته‌های بلند خاکشیر هم سبز شده بودند. زیرزمین آن خانه بزرگ بود و ما سر ظهرها را در زیرزمین و عصرها را در حیاط می‌گذراندیم. شب‌ها از توی حیاط صدای جیرجیرک می‌آمد و به‌جز یکی دو همسایه که ماشین داشتند انگار در آن شهر ماشین دیگری نبود

این‌ها همه خاطرات خانه در دوران کودکی‌ام است که سیر تغییرات اقتصادی خانواده‌ام را هم نشان می‌دهد.

 

همه چیز دربارۀ کالبد شهر

همه چیز دربارۀ خانه تلاش می‌کند خانه را به صورت موضوعی درآورد که به آن دقت کنیم، اما حقیقت آن است که خانه در هر فرهنگ و شهری متفاوت است و به همین نسبت به دیگرانی که در خانه حضور دارند نیز بستگی پیدا می‌کند. این را آدم‌هایی که در بیش از یک شهر زندگی کرده‌اند و یا شانس زندگی در بیش از یک کشور را داشته‌اند به خوبی درک می‌کنند و خواندن همه چیز دربارۀ خانه می‌تواند آن‌ها را به توجه کردن در جزئیاتی که زندگی کرده‌اند وادارد.

همیشه وقتی در شهرهای کوچک قدم می‌زنم یا محله‌های قدیمی تهران که خانه‌های یک طبقه دارند، به این فکر می‌کنم که چهرۀ آن خانه، پیاده‌رویی که در حریم آن خانه است، درب، گل‌ها و درخت‌های باغچه و تصویر بریده که نیم تنه بالایی ساختمان را نشان می‌دهد و ممکن است دیده شود، این‌ها یعنی ساکنان آن‌جا، افکارشان، سلیقه‌شان، نظم و نظافت‌شان و شان اجتماعی و چیزهای دیگر و بعد به یادگاری از کالبد بی‌جان شهر شاید عکسی هم از آن خانه بیندازم. این برداشتی است ناعادلانه و نیم‌بند و شاید حتی غلط از چهرۀ خانه و مثل تعبیر و تفسیری است که از صورت و لباس آدم‌ها در ذهن شکل می‌گیرد قبل از آنکه سخنی گفته باشند، از صورت و لباس کالبد جان‌دار شهر. فصل اول کتاب در مورد چهرۀ خانه‌هاست. وقتی دوستان و آشنایان در لحظۀ خداحافظی می‌گویند که به خانه می‌روند منظورشان چطور جایی است؟ کدام نقطۀ شهر برایشان خانه است؟ «خانه که همچون آهن‌ربایی هم قادر به جذب است و هم دفع» (صفحۀ 24)

 

سکونت کردن، ماندن و قرارگرفتن هم نوعی فعالیت است

فصل دوم کتاب همه چیز دربارۀ خانه اهمیت مکان را بررسی می‌کند. سر و کار داشتن انسان با مکان، خانه، اقامت‌گاه، جایی بدیهی برای ماندن و بیتوته کردن. چنان بدیهی که به آن نمی‌اندیشد اما بسیار اثرگذار است.

خیلی وقت‌ها می‌شنوم که آدم کلافه از هم‌نشینی با معاشران ناجور، می‌خواهد سر به کوه و بیابان بگذارد یا برود و در غار زندگی کند به این امید که لابد آن‌جا جور است. حتی از خودم هم شبیه این را شنیده‌ام که به سیاق مادربزرگم می‌خواهم بروم به کش کوه، جایی میان کوهستان. اما ظاهراً در غار زندگی کردن آن قدرها هم ساده نیست و مربوط می‌شود به یک میلیون سال پیش. فصل 3 به سکونت‌گاه‌ها می‌پردازد. «خانه‌های ساخته شده از گِل، خشت، سنگ، چوب، قلوه چوب، نی، خاک کوبیده، کاه پشته و… که در اطراف و اکناف عالم از ایرلند و نروژ تا مکزیک و میانمار، ساموآ و ژاپن یافت می‌شود.» (صفحۀ 52)

چند جملۀ ابتدای این نوشته را پس از فصل 5 یادداشت کردم. بعد از خواندنش به تمام خانه‌هایی که در آن‌ها و با آن‌ها زندگی کردیم فکر کردم. به نقشۀ داخلی‌شان، به روزها و خاطره‌هایمان. به یاد آوردن، تصور کردن و سایر کارهای فکری عنوان طولانی اما درست برای این فصل است.

 

چهرۀ رنگ به رنگ‌مان در خانه‌ها

بعد از آن خانه‌های دوران کودکی، خانه معنای متفاوتی پیدا کرد و علاوه بر فضای خودش و این‌که چه امکاناتی دارد به ساکنینش هم ربط داشت. من در خانۀ خودم که یک آپارتمان کوچک و سه ضلعی در پایین شهر است با آدمی که در خانۀ پدری‌ام در یکی از شهرهای ییلاقی اطراف تهران اتاقی دارم فرق می‌کنم. از آن عجیب‌تر رفتارها و سکنات و عادات روزانه‌ام در خانه‌ای روستایی در منطقه‌ای کویری با دو سه اتاق تو در تو است، که هیچ‌کدام متعلق به هیچکس نیست و اکثراً با دو سه خانوار دیگر به آنجا می‌رویم. در خانه‌ای در منطقه‌ای شرجی که بسیار پیش آمده با یک یا دو نفر دیگر به آنجا بروم آرام‌تر و بی خیال‌تر از همۀ این خانه‌ها هستم و حتی ساعت دیواری‌اش را هم هیچوقت باطری نمی‌اندازم تا کار کند.

فصل شش توجهم را یکبار دیگر به تمام این‌ها جلب کرد. به این‌که چیزهای زیادی در برخورد و نوع زندگی در خانه تاثیر دارد. مدت زمانی که در منزل‌گاه به سر می‌بریم، اقلیم، ارتباطات و سطح آشنایی با ساکنین محل، همسایگان، فاصله با دیگر خانه‌ها، محیط بعدی پس از بیرون آمدن از خانه، سایر هم‌خانه‌ها، لوازم و وسائل، امکانات و چیزهایی که می‌تواند بر سبک زندگی، نوع تغذیه و پخت و پز، سرگرمی‌ها، مدت زمان فراغت و نوع کار و تفریح اثر بگذارد.

 

خانه آنجاست که دل آنجاست

وجود مسواک و اسپری خوشبوکنندۀ بدن و یکی دو قلم وسیله شخصی دیگر در کیف دستی که با آن سر کار می‌روم به این معنی است که ممکن است شب به خانۀ خودم در شهر برنگردم. این وضعیتی است که احتمالاً افراد زیادی آن را تجربه می‌کنند، همه‌مان به نحوی خانه را مثل حلزون‌ها، لاکپشت و … بر پشت‌مان حمل می‌کنیم اما این به معنی بی‌خانمانی نیست. آلن فاکس بی‌خانمانی را بسیار جالب توجه و قابل تفکر نگاشته است و فقط همین یک فصل می‌تواند موضوع تحقیق و پژوهش و تفکر بسیار زیادی پیرامون مساله بی‌خانمانی، مهاجرت و زندگی‌های موقت فراهم آورد.

 

آیا انسان از این هم‌ کمتر در خانه به سر می‌برد؟

فصل آخر کتاب همه چیز دربارۀ خانه، آیندۀ خانه است. چیزی نامعلوم اما کنجکاو کننده. همین الان هم بارقه‌هایی از تکنولوژی در خانه آن را متفاوت کرده است. با این‌حال خواندن نظرات مایکل الن فاکس بسیار جالب توجه است.

اما کتاب با فصل آخر تمام نمی‌شود. بلکه جستاری خواندنی دربارۀ دوگانۀ خانه و منزل بخش پایانی است که با خواندن توصیفاتش در ذهن من دوگانۀ سکنی و خانه شکل گرفت، از آنجا که منزل و خانه را یکتا فرض می‌کنم.

کتاب همه چیز دربارۀ خانه برای انسان مدرنِ شهرنشین که در تلاطم جابه‌جایی های فی‌الفور و زندگی‌های کوتاه در نقاط مختلف، سفر‌های روزانه بین محل کار و زندگی و قرارهای ملاقات، مدام در حال تغییر دادن نقش و حالت شخصیت و زندگی‌اش است بسیار جذاب و تأمل‌برانگیز است و از سویی ما را با نویسنده‌ای توانمند آشنا می‌‌کند که چگونه دریایی از اطلاعات را بهشکلی شیوا به هم پیوند می‌دهد و تحلیل می‌کند. ترجمۀ روان آقای مهدی نصراله‌زاده بر شیرینی این کتاب چنان افزود که دوباره‌خوانیِ آن را درست مانند یک داستان هیجان‌انگیز برایم بسیار لذت‌بخش کرد.

 

منبع: سایت وینش (نوشتۀ زهرا باقری)