کتاب «رضا قاسمی در گفتگویی بلند با محمد عبدی»، یک بستهی کامل از چیزی است که ممکن است هر کسی بخواهد از نویسندهای محبوب و متفاوت بداند. محمد عبدی هم در نوع انتخاب پرسشها، دستهبندی و سمت و سو دادن به آنها، خوب عمل کرده است. مخاطب چه دوستدار آثار رضا قاسمی باشد و چه در مورد او کنجکاو، به سادگی میتواند به سراغ هر بخشی از زندگی او برود و اطلاعات دست اولی پیدا کند که بخش مهمی از آنها را تا پیش از این نمیدانسته است.
«رضا قاسمی در گفتوگویی بلند با محمد عبدی» دومین کتابی است از این دست که با فاصلهای کوتاه توسط نشر بیدگل منتشر شده. پیش از این، کتاب مفصلی از همین ناشر و مصاحبهکننده خوانده بودیم با عنوان «سوسن تسلیمی در گفتوگویی بلند با محمد عبدی» که از الگویی مشابه پیروی میکرد. این کتاب هم مانند مورد پیشین، از لابهلای نشستهای دوستانهای جمعآوری شده که «مصاحبه کننده»، حدود ده سال پیش از انتشار آن در ایران، با رضا قاسمی داشته است.
رضا قاسمی را بیش از هر چیز با کتاب «همنوایی شبانهی ارکستر چوبها» میشناسیم. رمانی که در پاریس میگذرد و از زبان انسان سرگشتهای روایت میشود که درست مانند خود او ایران را پشت سر گذاشته است. این رمان، اگرچه نام قاسمی را تا سالها سر زبانها انداخت و در ذهن مخاطبانش تبدیل شد به تصویری ماندگار و فراموش نشدنی، اما اولین کار نویسنده نبود. آغاز کار او، به سالهایی بسیار دورتر باز میگردد که کمتر راجع به آن میدانیم. و این گفتوگو، به تفصیل، دید خوبی از این سالها به مخاطب میدهد.
کتاب «رضا قاسمی در گفتوگویی بلند …»، از چند بخش مختلف تشکیل شده و گفتوگو را که احتمالاً تا این حد منسجم و فصلبندی شده نبوده، به قسمتهای مجزا و قابل رجوع تقسیم کرده است. دورهی جوانی و آغاز راه، فعالیت به عنوان نوازنده، آهنگساز، بازیگر، نمایشنامهنویس و کارگردان و بعد ترک ایران و آغاز رماننویسی از بخشهای مختلف این مصاحبه است.
در عین حال به صورت مجزا در فصولی به شیوهی تفکر، روش نوشتن و درونیات نویسنده پرداخته شده است. این تفکیکها به گونهای است که مخاطب چه دوستدار آثار رضا قاسمی باشد و چه در مورد او کنجکاو، به سادگی میتواند به سراغ هر بخشی از زندگی او برود و اطلاعات دست اولی پیدا کند که بخش مهمی از آنها را تا پیش از این نمیدانسته است.
به عنوان نمونه آن بخشی که در مورد علاقهاش به موسیقی و فعالیت که در این زمینه داشته صحبت میکند. برای مخاطبی که رضا قاسمی را از رمانهایش میشناسد، قطعاً جالب است بداند که او، که در خانوادهای به شدت سنتی و مذهبی به دنیا آمده بود و هیچ وقت نه آن قدر توان مالی داشت تا برای خودش سازی بخرد و نه اجازهاش را، چگونه با به امانت گرفتن گاه به گاه و یکی دو روزهی سازهای این و آن، شروع کرد به نواختن و بعد آموختن و بعد هم شاگرد بزرگانی چون جلال ذوالفنون شد.
چگونه آهنگسازی کرد و در آلبومی به شهرت گل صدبرگ در کنار شهرام ناظری نواخت. یا مثلاً سالهایی که خانواده را بوسیده بود و کنار گذاشته بود، به تهران آمده بود تا نمایش بخواند و جایی در بلوار کشاورز، کارتنخواب شده بود!
توجهی که در همان ابتدای کار به متنش در کارگاه نمایش شده بود و بعد اعتماد آربی اوانسیان و عباس نعلبندیان به که او گروه را در آن جوانی کارگردانی کند. چیزی که نشان میدهد رضا قاسمی چقدر قبل از آن که به زندگی نسل جوان این روزها بیاید، زندگیاش را کرده است! زندگیای که شاید اگر دوباره و این بار به عنوان رماننویسی جریانساز و مهم مطرح نمیشد، به قدر کفایت پربار بود.
این گفتوگو همچنین، برای علاقمندان به نوشتن، میتواند به نوعی کلاس درس باشد. محمد عبدی، از لابهلای سوالاتش از آقای نویسنده، نکاتی را دربارهی شیوهی کار او بیرون میکشد که میتوان در مسیر نوشتن، آزمود. مثلا اصرار او بر تمرکز روی یک کار. قاسمی معتقد است که رمان نوشتن، قاعدتاً باید تمام وقت او را در روز بگیرد: «هردو با هم نمیشود، چون برای رمان باید هر شب بنویسی. من آن موقع که رمان مینوشتم هر شب هشت ساعت پشت کامپیوترم مینشستم.
نجفی گفته که اگر نویسندهای نتواند روزی هشت ساعت باسنش را بچسباند به صندلی، رماننویس نمیشود. این درست است واقعا. برای اینکه در رمان یک چیزی که مهم است حفظ ریتم و یکدستی و حفظ وحدت فضاهاست. وقتی فاصله میافتد این از دست میرود.» یا آنجا که از شروع هر پروژه میگوید: «تجربهی من به من میگوید مهم آن جملهی اول کار است. آن جمله آدم را مینشاند روی صندلی. تجربهی دیگری که خیلی مهم است این است که میدانم باید هفتهشتده روز سماجت بکنم.
هفتهشتده روز اول مثل یک ماشینی است که خفه کرده و تو باید هلش بدهی. روشن که شد دیگر این تو نیستی که هلش میدهی. دیگر اصلا دست تو نیست.» یا حتی جایی که از تجربهاش در نوشتن و انتشار روزانهی رمان «وردی که برهها میخوانند» به صورت آنلاین و بدون پرداختن دوباره صحبت میکند: «در کار هنری خیلی مهم است که آدم برای خودش حق حماقت قائل بشود. اگر این حق را قائل نشود، ریسک نمیکند.»
این مصاحبهی بلند، در مجموع، فارغ از بیوگرافی، مسیر زندگی شخصی و حرفهای و راهنماییهای غیرمستقیم نویسندگان و هنرجویان جوانتر، دید و شناختی کلی از شخصیت و طرز فکر رضا قاسمی هم به دست میدهد. گاهی ممکن است فکر کنیم او، بهانهگیر است یا از خود متشکر، اما در عین حال میبینیم که آدم منصف و منعطفی است و در عین حال پویاست و همگام با ابزارها و امکاناتی که روز به روز در جهان نو میشوند، پیش میرود.
روی هم رفته میتوان گفت کتاب «رضا قاسمی در گفتگویی بلند با محمد عبدی»، یک بستهی کامل از چیزی است که ممکن است هر کسی بخواهد از نویسندهای محبوب و متفاوت بداند. محمد عبدی هم در نوع انتخاب پرسشها، دستهبندی و سمت و سو دادن به آنها، خوب عمل کرده و هرچند گاهی بیش از حد در گفتوگو دخالت میکند یا متوجه نظر او به عنوان مصاحبه کننده میشویم، اما همین هم کم و بیش چالشبرانگیز از آب درآمده و باعث میشود با کنجکاوی بیشتری مصاحبه را دنبال کنیم.
(نوشتۀ پردیس جلالی)
منبع: سایت وینش