شاید در این روزهای سخت و روزگارغریب که تلختر از زهر میگذرد و جامعه ما یک افسردگی ملی را تجربه میکند، سخن گفتن از «امید» یا خواندن کتابی درباره آن، خیلی فانتزی یا از سرخوشبینی بهنظر برسد، اما بهقول واسلاو هاول، نویسنده کتاب معروف قدرت بیقدرتان: «امید قطعا چیزی غیر از خوشبینی است. امید، باور به ختمبهخیر شدن بهچیزی نیست، بلکه یقین به معنا و مفهوم داشتن چیزی، صرفنظر از عاقبت و انجام کار است.»
نشر بیدگل که طی ماههای اخیر کتابهایی متناسب با حالوهوای جامعه و دغدغههای امروز را روانه بازار کرده، آخرین کتابی که به بازار فرستاد درباره امید و با عنوان «امید» [Hope] است. بهقلم استان ون هوفت [Stan van Hooft] و ترجمه مهدی نصراللهزاده که ترجمهای روان و خوشخوان است. استان ون هوفت، دانشیار فلسفه در دانشگاه دیکین ملبورن است. پروفسور ون هوفت در مجلات بینالمللی درباره فلسفه اخلاق، روانشناسی فلسفی، اخلاق زیستی، اخلاق تجاری و ماهیت سلامت و بیماری نوشته است. کار اخیر او در مورد اخلاق جهانی، جهان وطنگرایی، فلسفه سیاسی روابط بینالملل و فضیلت امید بوده است. استان از فیلسوفان کلاسیکی چون افلاطون، ارسطو، کانت، همچنین متفکران معاصری چون پل ریکور، امانوئل لویناس و برنارد ویلیامز الهام گرفته است.
آنچه محور اصلی بحث کتاب را شکل میدهد، این پرسش است که امید چیست؟ چه فرقی با امیدواری دارد؟ و خود این دو چه نسبتی با خوشبینی، خوشباوری و خوشخیالی از یکسو و بدبینی، یأس و کلبیمسلکی ازسوی دیگر دارند؟در کتابی که سراسر به «امید» پرداخته، نویسنده میکوشد از درون سنتی که به امید عمدتا بهمثابه فضیلتی اخلاقی و بعضا الهیاتی مینگرد، به این پرسشها پاسخ دهد. بااینحال، ورای این کندوکاو نظری، نویسنده در تلاش است به این تعبیر که «انسان به امید زنده است»، معنا و عینیت ببخشد. طبق نظر ون هوفت، امید چیزی حتی ریشهایتر و ابتداییتر از فضیلت است. امید، ساختار بنیادین هستی ما و نحوه زیستمان در جهانی مملو از خطرات و مخاطرات است. اهمیت وجودی امید چندان است که میتوان گفت، بود ما، همواره در امیدواربودنمان است. اینها نکاتی هستند که نویسنده، در قالب فصلها و بندهای مختلف کتاب، میکوشد با اتکا به مثالهای زندگی روزمره و نیز مباحث پیچیدهتر فلسفی روشن کند:
نسبت امید با آرزو، عقلانی بودن امید، واقعبینی در امیدواری، کندوکاو در نحوه حضور امید در عرصههای پزشکی، سیاست و دین، آسیبشناسی امید و در همین ارتباط، موعودگرایی، هزارهگرایی و سایر باورهای آخرالزمانی. درواقع کتاب صرفا یک خوانش روانشناختی یا اخلاقی و عرفانی از مفهوم و ماهیت امید نیست، بلکه امید را در نسبت با تجربههای زیسته انسان در ساحتهای مختلف فردی و اجتماعی از یک امر انتزاعی بهمنزله تجربهای انضمامی و عینیتیافته واکاوی میکند. مثلا اینکه امید سیاسی همواره صیغهای آرمانشهری دارد و امیدی است به اینکه جهان بهتری برپا خواهیم کرد و آن را برای آنکه بماند و بپاید برپا خواهیم کرد. این باید در مورد هر نوع امید سیاسی صادق باشد. اینکه وضعیت میتواند غیر از این و بهتر از اینکه هست، باشد. بسیاری از ایدههای بسطیافته در این کتاب برآمده از رشته سمینارهایی است که نویسنده همراه دانشجویانش در دانشگاه دیکن بهعنوان بخشی از ملزومات ارزشیابی سومین سال تحصیلی آنها ترتیب داده بود.
در میان فصلهای این کتاب شاید دو فصل «امید و سیاست» و «امید و دین»، بهدلیل تجربه تاریخی این دو مقوله در کشور ما که بیشترین خاستگاه یأس و نومیدی بوده، برای مخاطب ایرانی خواندنی و جذاب باشد.
در دین ما بزرگترین گناه، ناامیدی شمرده شده است. همچنین ریشه بسیاری از تغییر و تحولات سیاسی ازجمله تجربه انقلاب را میتوان مصداقی از امید اجتماعی دانست، اما بسیاری از نومیدیها و سرخوردگیهای مردم ما بهدلیل نتایج مأیوسکننده در این دو ساحت بوده است. بههمیندلیل خواندن این دو فصل کتاب -که اتفاقا مهمترین فصلهای کتاب هستند- برای خواننده ایرانی سرشار از نکات قابلتأمل است و میتواند شعله امید را همچنان در آنها زنده نگه دارد.
شاید در شرایط تراژیکی که در آن قرار داریم، کتاب «امید» را واجد کارکردهای تراپی کرده که میتواند مرهمی بر زخم ناامیدیها باشد. در خود کتاب هم آمده است: «در دورهای که چهبسا نیاز به امید بیش از هر زمان دیگری احساس میشود، سزاوار است شنیدن هر سخنی که به هر شکل و شیوه با ما از امیدوار بودن میگوید.»
نویسنده: رضا صائمی
منبع: روزنامۀ هممیهن