نمایشنامه «سابرینا» عنوان اثری است از ساموئل تیلور که اولین بار در میانه دهه پنجاه میلادی اجر شد. «سابرینا» نمایشنامهای در چهار پرده است و میتوان آن را روایتی عاشقانه میان سابرینا و پسری با نام لاینس دانست. در نمایشنامه میخوانیم که سابرینا فرچایلد، دختر راننده شخصی خانواده لارابی، پس از پنج سال کار و اقامت در پاریس به لانگآیلند بازمیگردد. او در دیدار دوباره با این خانواده ثروتمند، در هیئت زنی تحصیلکرده، جذاب و پخته ظاهر میشود که بهکلی با آنچه از او به خاطر دارند متفاوت است.
نمایشنامه «سابرینا» عنوان اثری است از ساموئل تیلور که اولین بار در میانه دهه پنجاه میلادی اجر شد. «سابرینا» نمایشنامهای در چهار پرده است و میتوان آن را روایتی عاشقانه میان سابرینا و پسری با نام لاینس دانست. در نمایشنامه میخوانیم که سابرینا فرچایلد، دختر راننده شخصی خانواده لارابی، پس از پنج سال کار و اقامت در پاریس به لانگآیلند بازمیگردد. او در دیدار دوباره با این خانواده ثروتمند، در هیئت زنی تحصیلکرده، جذاب و پخته ظاهر میشود که بهکلی با آنچه از او به خاطر دارند متفاوت است. طی مواجهه و گفتوگوهای سابرینا با این افراد، عشقی عجیب و غیرمنتظره نیز میان او و لاینس، یکی از پسران خانواده، شکل میگیرد. ذکاوت و واقعبینی لاینس او را همسنگ سابرینا قرار میدهد که با ورود به دنیای بزرگسالی دیگر به شناختی از خودش، خواستههایش و جهان رسیده و باید در مورد سرنوشتش تصمیم بگیرد. نمایشنامه «سابرینا» در سال 1953 در برادوی روی صحنه رفت و بیلی وایلدر را چنان شیفته خود کرد که در نهایت با اقتباس از آن یکی از برجستهترین کمدیهای عاشقانه تاریخ سینما را ساخت. سادگی روایت، دیالوگهای هوشمندانه و پرهیز از کلیشههای آن دوران در به تصویر کشیدن تقابلهای طبقاتی و جنسیتی متن تیلور را به اثری ماندگار بدل کرده است. نویسنده اثر، ساموئل آلبرت تاننباوم، مشهور به ساموئل تیلور، از چهرههای شاخص تئاتر برادوی و نویسنده برخی از برجستهترین فیلمهای دوران کلاسیک هالیوود ازجمله «سرگیجه» هیچکاک است. تیلور برای همکاری در نگارش فیلمنامه «سابرینا» برنده جایزه گلدنگلوب و نامزد جایزه اسکار شد. نمایشنامه «آوانتی» و فیلمنامههای «توپاز» و «سه نفر روی نیمکت» از دیگر آثار مشهور او هستند. در پیشدرآمد اثر از دخترکی حرف زده میشود که در گوشهای از آمریکا به نام ساحل شمالی لانگآیلند در عمارتی بسیار بزرگ زندگی میکرد؛ اما روزی دخترک بزرگ میشود و به آن سوی دیوارهای خانه میرود و دنیا را کشف میکند و اینگونه نمایشنامه آغاز میشود. در بخشی از نمایشنامه که دیالوگی میان سابرینا و لاینس است میخوانیم:
«سابرینا: باید به تنهایی انجامشون بدم؟
لاینس: اگه واقعا بخوای انجامشون بدی، میتونی. محکم وایسا و انتخاب کن سابرینا. از چیزهایی که تو پاریس یاد گرفتی اینقدر هیجانزدهای که میخوای همینطوری چهارنعل بتازی. اگه میخوای همهچی رو ببینی و همهچی رو تجربه کنی و تو این دنیای منفعل، زندگی فعالی داشته باشی، بهتره با این واقعیت کنار بیای که مجبوری همه رو تنهایی انجام بدی.
سابرینا: یکدفعه حس کردم بیشتر از هر کس دیگهای تو دنیا میشناسمت... اما چرا اینقدر مصری که من رو مجبور کنی مثل خودت باشم؟ اگه تو میخوای اون گربهای باشی که تنهایی میپلکه، من هم باید تنهایی گشت بزنم؟
لاینس: این تنها راهیه که میتونی با قوانین خودت زندگی کنی، بدون تظاهرکردنهایی که تو پاریس یاد گرفتی. هنوز میتونی با خواستگار فرانسویت ازدواج کنی. کارهای من چیزی رو عوض نکرده. هنوز هم میتونی همهچیز رو با پول بخری و تو کل اروپا اسکی کنی. اگه میخوای همهچیز رو به پول بفروشی، برو بفروش. فقط کافیه از اون در بری تو و بگی بله.
سابرینا: چقدر راحت جنجال به پا میکنی. حاضری همهچیز را ول کنی و از صفر شروع کنی؟
لاینس: همیشه حاضرم از صفر شروع کنم! تنها معیار زندگی میزان بهرهوری آدمه. این رو با پول اشتباه نگیر».
منبع: شرق
نویسنده: پیام حیدر قزوینی