آزادی! جز تو چیزی مقدس نیست.
«به سوی فروغ آزادی» متنی در ستایش نیمهزاره تلاش آدمیان برای تحقق حقوق خود است
از زبان قدیمیترها زیاد میشنیدیم که «قدر عافیت را کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید.» لابد روزگار نامراد چنان چهرهای از خود برای آنها به نمایش گذاشته بود که آنها به این مثل رسیده بودند و آن را تقریباً بیکموکاست میپذیرفتند. آنتونی کلیفورد گریلینگ (متولد ۱۹۴۹)، فیلسوف انگلیسی در کتاب «به سوی فروغ آزادی» ما را متوجه همین موضوع میکند و میگوید ما آدمیان قرن بیستویکم آنطور که شایسته است، متوجه ارزش آزادی نیستیم و انگار فراموش کردهایم که برای رسیدن به آزادیهای رایج، شایع و بدیهی دنیای جدید، چه مردان و زنانی خون دل خوردهاند و چه تهاجمها، مقابلهها و تکفیرهایی از جانب مخالفان آزادی نثار آزادیخواهان و حقجویان شده است. شاید بهدلیل همین بداهت امر است که به این گمان باطل افتادهایم که گویی بشر از ازل از حقوقی که امروز از آنها بهرهمند است، برخوردار بوده و در ضمن چندان نیز نباید نگران از دست رفتن و نقض این حقوق انسانی بود، زیرا باز بنا به تصوری نادرست برخی بر این پندار باطلند که انگار نیروهایی ماورایی نگاهبان آزادیهای بشر هستند.
گریلینگ اما دلنگران همین تصورات باطل و خوشبینیهای احمقانهای است که ما را در بند کردهاند و نسلی بیتفاوت نسبت به حقوق و تکالیف خود ایجاد کرده است. از نظر او ما مردمان هزاره جدید حواسمان نیست که قریب به ۵۰۰ سال، از ۱۵۰۰ تا ۲۰۰۰ میلادی چه تحولات عظیمی در رفتار، کردار و پندار آدمی بهخصوص در اروپا و آمریکای شمالی ایجاد شد که خود را در احقاق حقوق و آزادیهای بنیادین متجلی ساخت. او بهدرستی به این نکته اشاره میکند که امتیازات، اختیارات و حقوقی که یک فرد عادی در سال ۲۰۰۰ از آن برخوردار است، در سال ۱۵۰۰ فقط عده معدودی نظیر آریستوکراتها و روحانیون ارشد داشتند و از این نظر تاریخ ۵۰۰ سال اخیر جهان تاریخ پیشروی روزافزون انسان در مسیر آزادی و برابری بوده است. با این همه او بر این گزاره نکتهای نیز اضافه میکند که اهمیتی اساسی دارد و آن عبارت است از اینکه این راه، مسیری صاف و هموار نبوده بلکه پر از سنگلاخ، درگیری، جنگ و گرفتاری بوده است و آدمیانی شجاع و از خودگذشته از زندگی، جان و مال خود گذشتهاند تا قدرتهای سیاسی، مذهبی و اقتصادی را به پذیرش حقوق دیگران مجبور کنند. به بیانی دیگر از نظرگاه گریلینگ، تاریخ آزادیخواهی و برابریطلبی آدمیان تاریخی صرفاً مسالمتآمیز و مبتنی بر گفتوگوی دوستانه نبوده است زیرا همانطور که او بهدرستی اشاره میکند قدرت را جز با قدرت نمیتوان محدود کرد، بنابراین اگر گروهی و کسانی گمان میکنند وضع جهان و حقوق آدمیان آنگونه که باید باشد نیست، پس باید چکمه آهنی به پا کنند و در برابر قدرتهای موجود ایستادگی فکری و عملی کنند.
با این تفاسیر کتاب «به سوی فروغ آزادی» از یک مقدمه، دو بخش و هفت فصل تشکیل میشود که در آن سیر مبارزات آزادیجویانه ترسیم میشود. در بخش اول که به قرنهای ۱۶، ۱۷ و ۱۸ اختصاص دارد، گریلینگ بحث آزادی مذهبی و آزادی وجدان و تلاش اصلاحگران دینی برای مقابله با تعصب و جزمینگری کلیسای کاتولیک را بررسی میکند و میگوید این امر در گسترش آزادیهای امروزه بشر نقش بنیادینی داشته است. در همین بخش او فصلی را هم به مقابله مردمان با حکومتهای مطلقه اختصاص میدهد. میدانیم که در جهان پس از رنسانس نخست این فئودالیسم و کاتولیسیسم بود که مورد حمله قرار گرفت و ازقضا در این جمله پادشاهان و حکومتهای مطلقه نیز نقشی بارز داشتند. با این همه بعد از مدتی نوبت به همین حکومتهای مطلقه هم رسید که در جریان انقلابهای مهمی نظیر انقلاب انگلستان، انقلاب آمریکا و انقلاب فرانسه مورد حمله آزادیخواهان قرار گرفتند. بخش دوم کتاب اما به مبارزاتی میپردازد که بردگان، کارگران و زنان صورتبندی کردند تا بتوانند از سایه ساختارهای بردهداری، استثماری و مردسالارانه رهایی یابند. در این درگیری که بهخصوص در سدههای نوزدهم و بیستم گسترش پیدا کرد، حقوق و آزادیهای فردی و اجتماعی در سطحی جامع گسترش یافت و درنهایت همه این تلاشها خود را در تاسیس سازمان ملل متحد و اندکی بعد نگارش اعلامیه جهانی حقوق بشر نشان داد.
با وجود همه این پیشرفتها، گریلینگ میگوید در سالهای اخیر بهویژه پس از حملات یازده سپتامبر ۲۰۰۱، کشورهای پیشرو در زمینه احقاق حقوق و آزادیها چون آمریکا و بریتانیا، بهواسطه نگرانیها از افزایش تروریسم دست به اقداماتی امنیتی زدهاند که ناقض حقوق و آزادیهای فردی است. او با این روندها و ترفندهای کشورهای غربی مخالف است و معتقد است، چنین رفتاری باعث میشود درنهایت آزادیخواهان قافله را به دشمنان متعصب آزادی ببازند. درنهایت الهامبخش گریلینگ در این بحث، ایستادگی مردان بزرگی چون چرچیل در برابر دشمنان آزادی است. چرچیل در سال ۱۹۴۱ و درحالیکه کشورش بریتانیا تک و تنها در مقابل آلمان نازی ایستاده بود، میگفت: «هرگز تسلیم مشو، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز در هیچ چیزی تسلیم مشو، خواه خرد باشد، خواه کلان، خواه کوچک، خواه بزرگ، هرگز تسلیم مشو، الا به آنچه شرف و شعور بدان حکم میکنند. هرگز به زور تن مده، هرگز به قدرت به ظاهر سهمگین دشمن تن مده.» این عصاره بحثی است که گریلینگ در کتاب «به سوی فروغ آزادی» میکوشد با بیان تاریخ بلند و افتخارآمیز آزادی انسان، مخاطبانش را بدان رهنمون کند: «هرگز به دزدان آزادیهایمان تسلیم مشو، چون داشتن آن آزادیها و حفاظت از آنها وظیفهای است که ما به خودمان در آرزویمان برای زندگی خوب بدهکاریم و باز این چیزی است که ما به آن جانهایی که از پس ما خواهند آمد، بدهکاریم: موهبت برآوردناشدنی آزادی و امنیت سلبناشدنی حقوق.»
منبع: روزنامۀ هممیهن