«جهان چگونه مدرن شد» با عنوان فرعی «داستان یک پیچ، یک کتاب، یک کاتب» که دوایت گارنر از آن با عنوان «گنجی از خاک بیرونآمده که همهچیز را تغییر داد» یاد میکند، بهشکلی زیرکانه، ایدههای بزرگ فلسفی را در قالب یک روایت جستوجو پنهان میکند.
گرینبلت، شکسپیرشناس، مورخ ادبی و نظریهپرداز برجسته آمریکایی، نهتنها بنیانگذار «تاریخگرایی نوین» و استاد علوم انسانی در دانشگاه هاروارد است، بلکه سابقه ویراستاری آثاری چون «شکسپیر نورتون» و «گلچین ادبی نورتون» را نیز در کارنامه دارد. او که در حوزه تخصصیاش (رنسانس و شکسپیرشناسی) بهعنوان یکی از مراجع معتبر شناخته میشود، با این کتاب نیز همچون آثار پرفروش دیگرش، از جمله «ویلیام در گذر ایام» (شکسپیر چگونه شکسپیر شد) و «جبار» (شکسپیر و سیاست) که هر دو توسط آبتین گلکار و علیرضا مهدیپور به فارسی ترجمه شدهاند، توانست موفقیتها و افتخاراتی چشمگیر کسب کند.
سفرِ روایتِ این کتاب در یازده فصل اصلی شکل میگیرد که با فصل اول: «شکارچی کتاب» و فصل دوم: «لحظه کشف» آغاز شده و بر ماجرای پوگیو براچولینی در یافتن نسخه گمشده لوکرتیوس تمرکز دارد. در ادامه، گرینبلت در فصل سوم: «در جستوجوی لوکرتیوس» به محتوای فلسفی این اثر و در فصول میانی مانند فصل چهارم: «جور زمان» و فصل پنجم: «زایش و نوزایی» به بستر تاریخی رنسانس و تأثیر این ایده گمشده میپردازد. فصولی چون فصل ششم: «در کارگه دروغ» و فصل هفتم: «چالی برای صید روبهان» به جزئیات تاریخی گسترش نسخهها و فصول پایانی شامل فصل هشتم: «وضع امور، یا طرز بودن چیزها»، فصل نهم: «بازگشت»، فصل دهم: «پیچشها» و فصل یازدهم: «زندگیهای پسین»، به بررسی نهایی ایده «چرخش» و میراث ماندگار لوکرتیوس در جهان مدرن اختصاص دارند.
«جهان چگونه مدرن شد» با عنوان فرعی «داستان یک پیچ، یک کتاب، یک کاتب» که دوایت گارنر از آن با عنوان «گنجی از خاک بیرونآمده که همهچیز را تغییر داد» یاد میکند، بهشکلی زیرکانه، ایدههای بزرگ فلسفی را در قالب یک روایت جستوجو پنهان میکند. این اثر با یک حکایت شخصی و صمیمی از خود نویسنده آغاز میشود؛ خاطره برخورد گرینبلت، در دوران دانشجوییاش در دهه ۱۹۶۰، با ترجمهی منثور شعر ۲۰۰۰ ساله لوکرتیوس با عنوان «درباره طبیعت اشیا».
لوکرتیوس برای گرینبلت، یک مرهم درمانی بود. او مینویسد که هسته شعر لوکرتیوس، «مراقبهای عمیق و درمانی بر ترس از مرگ» است که بر تمام دوران کودکی او تحت تأثیر مادر یهودی و پرفشارش حاکم بود؛ ترسی نه از مرگ خود، بلکه از «اطمینان مطلق» مادرش به بیماری قریبالوقوع. این آغاز گرم و شخصی، نویدبخش یک اثر «تاریخ روشنفکری محبوب و پرطراوت» است. گرینبلت دانش عظیم خود را به شکلی سبک ارائه میدهد؛ نثر او «قهوهای خوشدم با شیر و شکر فراوان» است؛ یک لاته، نه یک اسپرسو.
بخش اصلی روایت به داستان پوگیو براچولینی، منشی حواری پاپها و احتمالاً بزرگترین شکارچی کتاب دوران رنسانس، میپردازد. مهمترین یافته او، که در یک صومعه آلمانی کشف شد، نسخهای از همان اثر لوکرتیوس بود؛ کتابی که بیش از هزار سال از تاریخ ناپدید شده بود. گرینبلت معتقد است که بقا و ظهور مجدد این نسخه در جهان، نوعی معجزه سکولار بود که به بازتنظیم تفکر در رنسانس کمک کرد. انتخاب روایت براچولینی، ایدهای هوشمندانه بود. این انتخاب به گرینبلت اجازه میدهد تا به انحرافات ارزشمندی در تاریخ کتاببازی، کاغذسازی، کتابخانهها، خوشنویسی و حتی جنون راهبان برای نسخهبرداری بپردازد. نویسنده با جزئیاتی دقیق، جنبههای ملموس تاریخ را زنده میکند؛ مثلاً او توضیح میدهد که اولین مایع اصلاح اشتباه در دستنوشتهها (وایتاوت ۱۰۱) ترکیبی از شیر، پنیر و آهک بود. یا به شکایتهای خندهدار راهبان خسته در حاشیهی متون اشاره میکند: «خدایا شکر، به زودی تاریک میشود» یا «به خاطر مسیح به من یک نوشیدنی بدهید.»
قلب تپنده این کتاب، ارزیابی پیچیده گرینبلت از شاهکار لوکرتیوس است. «درباره طبیعت اشیا»، با وجود «زیبایی خیرهکننده و فریبندهاش»، یک اثر فلسفی جسورانه است که دانشمندانی چون گالیله، فروید، داروین و انیشتین از آن الهام گرفتند. این شعر، که از دید مسیحیان پر از ایدههای شرمآور بود، فصیحانه استدلال میکند که: «هیچ طرح اصلی، هیچ معمار الهی، و هیچ طراحی هوشمندانهای وجود ندارد.» لوکرتیوس معتقد بود که ترس مذهبی زندگی انسان را تحریف میکند. او با تحسین از اپیکور، جسارت به خرج داد تا لذت را با فضیلت پیوند دهد؛ لذتی که منظور او از آن، زندگی کاملی شامل دوستی، انساندوستی و شادی بنیادین بود. مهمتر از همه، لوکرتیوس استدلال کرد - فکری که جورج سانتایانا آن را «بزرگترین فکری که بشر تا کنون بدان دست یافته است» مینامد- که تمام ماده، از جمله انسانها، از اتمهایی در حرکت ابدی و چرخشی تشکیل شده است. منظور لوکرتیوس از «پیچ» یا «چرخش» (The Swerve)، حرکتی تصادفی و غیرقابل پیشبینی در مسیر اتمها بود که به برخورد آنها و خلق چیزها منجر میشد. این همان ایدهای است که گرینبلت عنوان کتاب خود را «چرخش» (که در فارسی به «جهان چگونه مدرن شد» ترجمه شده) از آن الهام گرفته است. به باور گرینبلت، لوکرتیوس در طول هزارهها با ما سخن میگوید، زیرا «قدرت به مبارزهطلبیدن چیزی که زمانی بسیار تهدیدآمیز به نظر میرسید» را ارائه میدهد. او انسانها را ترغیب میکند که ترسهای خود را دور بیندازند و «زیبایی و لذت دنیا را در آغوش بگیرند.» نثر گرینبلت، به تعبیر یکی از منتقدان، «زمزمه یکنواخت یک دستگاه تهویه مطبوع» را ثبت میکند. این بدان معنا است که اگرچه با «چرخش» خسته نخواهید شد، اما احتمالاً روی لبه صندلی نیز نخواهید نشست و شاید آرزو کنید که کتاب جسارت و غریبگی بیشتری از آنچه در لوکرتیوس تحسین میکند، در خود داشت. بااینحال، در این کتاب شواهد فراوانی از موهبتِ کمیابِ گرینبلت وجود دارد: توانایی او در احساس کامل «نیروی متمرکز گذشتهی دفنشده». این کتاب نهتنها تاریخ، بلکه چگونگی تبدیلشدن ما به انسانهای مدرن را روشن میکند.
نویسنده: سمیه مهرگان
منبع: ایبنا