حکایت خواندنی تشرف به جهان مدرن
درباره کتاب «جهان چگونه مدرن شد؟»
برای رسیدن به درک بهتری از جهان امروز باید که مهمترین نقاط عطف تاریخ گذشته را به خوبی شناخت و در این میان رنسانس و عصر روشنگری از مهمترین فرازهای تاریخ بشر محسوب می شوند که رسیدن به افقی واقعبینانه از اکنون بدون گذر از این چشم انداز ناممکن می نماید. اگر مهمترین دستاورد مدرنیته را افسون زدایی از جهان و نگاه اسطوره ای به هستی آدمی بدانیم، بارز ترین ویژگی رنسانس و عصر روشنگری به پرسش کشیدن باورهای خرافی دینی و مشروعیت زدایی از نهادهای قدرت دینی بود و از آنجا که این دو در امتداد یکدیگر رخ داده اند و از این روست که درک بهتر یکی به فهم درست دیگری وابسته است.
درباره رنسانس و عصر روشنگری به عنوان یکی از اصلی ترین گذرگاههایی که انسان را به جهان مدرن رسانده است کتابهای گوناگونی در ایران ترجمه و منتشر شده است «جهان چگونه مدرن شد؟» اثر استیون گرین بلت که با ترجمه مهدی نصراللهزاده که به همت نشر بیدگل به بازار آمده یکی از بهترین نمونه هاست که آن را می توان به خوانندگانی از طیفها (سلیقهها) و همچنین با سطوح مختلف (مخاطبان خاص و عام) توصیه کرد. تجدید چاپ کتاب در چند نوبت ، آن هم ظرف زمانی کوتاه نیز نشان از این واقعیت دارد که کتاب حاضر اگر مخاطبان خود را پیدا کند از ظرفیت خوبی برای جذب و ارتباط با آنها برخوردار است.
مهمترین ویژگی کتاب که توفیقش تا حد زیادی مدیون آن بوده رویکرد تازه نویسنده به این دوران تاریخیِ تاریخساز است؛ هم در محتوای کتاب و هم در شکل عرضه این متن. استیون گرین بلت از شیوهای روایی و مستند بهره می برد؛ و بدون آنکه در دام داستان پردازی بیفتد به سراغ جزئیاتی می رود که تا بحال بدانها توجه نشده و در رهگذر این روایت به مخاطب نشان می دهد که چگونه جهان معاصر و مدرنیته، بر تغییر و تحولات دوران رنسانس اتکا داشته و به ما نشان می دهد که این دگرگونی اتفاقی و یکباره نبوده، بلکه حاصل وحدت تاثیر شاخصههایی است که ریشه های آن را درگذشته میتوان جست. امتیاز کتاب در همین نشان دادن تغییرات، محتوای آنها و سیری است که برای تحقق پشت سر می گذارند.
جذابیت کتاب حاضر را همچنین باید مدیون شخصیت ها و بستری که روایت بر مبنای آنها شکل می گیرد، دانست؛ چرا که نگریستن از این زاویه به آن روزگار باعث بیه میان کشیدن جزیاتی شده که برای بسیاری از مخاطبان کتاب تازگی و البته جذابیت دارد. ایده ای که روایت گرینبلت پیرامون آن شکل می گیرد ماجرای کتابت، کتابخوانی و کتاب یابی! در عصر اقتدار کلیسا و عصر گذار به دوران روشنگری است. شخصیت اصلی ماجرا یک «شکارچی کتاب» است. راهبی ایتالیایی به نام بوچّو براچّولینی که روزگاری به عنوان کاتب درگاه پاپ مشغول به خدمت بوده اما از بد حادثه حالا به عنوان راهبی دورهگرد به جستجو و شکار کتابهای قدیمی مشغول است.
اومانیسم (انسانگرایی) همانند رنسانس از ایتالیا برخاست و به دیگر سرزمینها گسترش یافت، وجود بقایای امپراتوری روم در ایتالیا بستری بود برای جذب دانش پژوهان ایتالیایی ، آنها که به پاره ای از متون جذاب باستانی دسترسی داشتند، مجذوب و مفتون دوران گذشته بودند و همین یکی از عواملی بود که جستجو برای یافتن متون باقی مانده از دوران روم باستان به یک جریان پررنگ در میان اومانیست ها بدل شود. گرینبلت نیز از این ایده برای نقطه عزیمت داستان در روایت تاریخی خود بهره برده است. بوچّو راهبی ایتالیایی و اومانیست است؛ بنابراین او نیز همانند اغلب اومانیستها به جستجوی آثار کلاسیکی است که در دوران پیش از قرون وسطی و در عصر یونان باستان نوشته شده اند. گرینبلت با انتخاب این شخصیت به عنوان شخصیت کانونی این روایت، فرصتی فراهم میسازد که مخاطب ناظر فضاهای بکر و منحصر به فردی در آن روزگار باشد. کتابخواندن اجباری در صومعههای قدیمی، نسخهبرداری از کتابهای قدیمی، هنر کتابت در قرون وسطی و ابزار مورد استفاده برای کتابت و نحوه ساخت این ابزارو... اما تنها این حاشیه ها نیست که جذابند بلکه حرکت داستان هم ضامن کششی است که خواننده را با رضایت به دنبال خود می کشد. جستوجوی بوچّو در این میان به کشف کتابی می انجامد که اگرچه متن آن حاوی بحث هایی است که برای روزگار خود بسیار عجیب و غیر قابل پذیرش می نماید، اما برعکس برای این روزگار بسیار آشنا و پذیرفتنی جلوه می کند. به این ترتیب نویسنده به روایت ماجرای کشف کتاب «در باب طبیعت چیزها» سروده لوکرتیوس(شاعر رومی قرن اول پیش از میلاد) پرداخته و آن را بهانهای برای بررسی سروده لوکرتیوس و تأثیر آن در شکلگیری جهان مدرن از یکسو و مرور بر عصری فراموششده از سوی دیگر، می سازد.
نوشتهی حمیدرضا امیدی سرور
منبع: وبسایت مد و مه