گذار از کلمه به کُنش با بال‌های جنون

فرهاد کاتب در اوّلین تجربه‌‌‌ی تدریس خود به عنوان دبیر ادبیات دبیرستانی دخترانه، در کانون توجه کارکنان و دانش‌‌‌آموزان آن‌‌‌جا قرار می‌‌‌گیرد. او تنها دبیر مرد مدرسه است، سابقه‌‌‌ی تحصیلی درخشانی دارد و با موضوع پایان‌‌‌نامه‌‌‌اش که نظریه‌‌‌ای درباره‌‌‌ی «فعل» است، ناخواسته، موجب بروز آشوبی ابدی ـ در مقیاس زمانی و مکانی نمایشنامه ـ در محیط تحصیلی و میان معلّمان و محصّلان آن‌‌‌جا می‌شود‌‌‌.
نظریه‌‌‌ی «فعل» با تمام مناسبات زندگی شخصیت‌‌‌های نمایشنامه گره می‌‌‌خورد و زنجیره‌‌‌ای از ماجراهای مالیخولیایی به وجود می‌‌‌آورد. فرهاد کاتب که بر دانش فرادرسی تأکید دارد و در پی انجام شدن فعلیت به میانجیگری «زبان» است، میان دو شخصیت زن (شیوا پرتوی ـ دیگر دبیر ادبیات و لیلا آرش ـ دانش‌‌‌آموزی ناهنجار با احساساتی آتشین) قرار گرفته و هر دو را به گونه‌‌‌ای منحصر به فرد گرفتار خود و نظریه‌‌‌اش می‌‌‌کند. نمایشنامه به مثابه‌‌‌ی جورچین به هم‌‌‌ ریخته‌‌‌ای است که به تدریج شکل می‌‌‌گیرد و معنا پیدا می‌‌‌کند. زمان و مکان «فعل» در هم تنیده‌‌‌اند؛ گذشته، حال و آینده به موازات هم ـ و گاهی منطبق بر هم ـ در نسخه‌‌‌هایی گوناگون روایت می‌‌‌شوند. با این حال داستانْ نه تنها انسجام روایی خود را به دلیل چندپارگی از دست نمی‌‌‌دهد، بل با ادغام ذهنیت و عینیت به رویدادهایی دیزالو شده شبیه می‌شود‌‌‌ که خواننده را هر لحظه در سراسر کادر تاریخی خود قرار می‌‌‌دهد.

آغاز و پایانِ «فعل» به نوعی در یک مجال می‌‌‌گذرد و مُرده و زنده در طولِ نمایشنامه کنار هم قرار می‌‌‌گیرند. زمان در زنجیره‌‌‌ای دوّار پیش و پس می‌‌‌رود و تاریخ‌‌‌ها مدام به یک‌‌‌دیگر می‌‌‌رسند. نمایشنامه با این تمهیدات از محدوده‌‌‌ی اکنون فراتر می‌‌‌رود، معناهایی چندگانه می‌‌‌گیرد و به عمل ناب بدل می‌شود‌‌‌. «فعل» در نقدِ انفعال و در ستایشِ انقلاب است. (انقلاب در مفهومِ پویایی، حرکت و کنش) جایی از نمایشنامه فرهاد کاتب به شیوا پرتوی می‌‌‌گوید «… فعل کُنشه، حرکته، … وقتی چیزی به فعلیت می‌‌‌رسه یعنی کنش به خرج داده، یعنی فاعله. فاعلیت یه امر دستوری نیست، یه امر وجودیه. فاعل سوژه‌‌‌ی فعل می‌‌‌شه؛ پس انگار که جزء انقلابی زبان هست.» نظریه‌‌‌ی دبیر ادبیات مَرد درون‌‌‌مایه‌‌‌ای کاملاً پراکتیکال دارد. او ارکان زبان را ـ به مثابه‌‌‌ی نظمِ هنجارینِ جهان راکد ـ به هم می‌‌‌ریزد تا ایستایی را به عمل بدل کند. آغاز این عمل، پایان نمایشنامه است. لحظه‌‌‌ای که فرهاد کاتب تصمیم می‌‌‌گیرد «مشخّصاً و منحصراً» به لیلا آرش درس بدهد؛ و آن لحظه وسعتی به قدر تمام زندگی‌‌‌اش پیدا می‌‌‌کند. وقتی «افسانه‌‌‌ی درنا» را برای پدرِ لیلا آرش تعریف می‌‌‌کند، می‌‌‌گوید «درباره‌‌‌ی لحظه‌‌‌ای [ـه] که آدم باید تصمیم بگیره کاری رو انجام بده، و اون لحظه به اندازه‌‌‌ی همه‌‌‌ی زندگیش و به بهای همه‌‌‌ی زندگیش کِش میاد

افسانه‌‌‌ی ژاپنی «درنا» (در این‌‌‌جا درنای سرگردانی که راوی قصّه‌‌‌ی دختر جوانی است دلبسته به مسافری تنها) و اسلوب اجرایی آن توسط مربی تآتر دبیرستان ـ ترانه علایی ـ چند و چون جهان برساخته‌‌‌ی «فعل» را به شیوه‌‌‌ای فشرده به مخاطب منتقل می‌‌‌کند؛ جهانی تصنّعی و آکنده از ژست محض که عصاره‌‌‌ی حرکت است؛ همچون عنصر کُنشمند «فعل» در عالَم آقای کاتب؛ یکی به دنبال آزادی جسم و دیگری در پی رهایی روح. (ارتباطِ عاطفی لیلا آرش با ترانه‌‌‌ی علایی پیش از ورود فرهاد کاتب نیز پیش‌‌‌درآمدی است برای ورود به دنیایی جنون‌‌‌آمیزتر و ماجرایی بسیط‌‌‌تر در مقیاسی تراژیک؛ برای نمایشِ «درخود فرورفتن و درخود سقوط کردنِ» لیلا آرش.) بدیل درنای نمایشی مدرسه، در دنیای نمایشنامه‌‌‌ای که می‌‌‌خوانیم لیلا آرش است؛ و هم اوست که با خودکُشی نمادینش در نهایت به «فعل» بدل می‌شود‌‌‌؛ به عمل ناب. بذری که فرهاد کاتب کاشته است در «توده‌‌‌ای پُر از انرژی و قوّه‌‌‌ی محض» بار می‌‌‌دهد و ژستی را که لیلا آرش برای سقوط درنای نمایشِ مدرسه خلق کرده بازمی‌‌‌تابانَد. «فعل» به ابزار مرگ بدل می‌شود‌‌‌ و دُرنای سرگردان، خیره به خورشید، با دستورِ زبان می‌‌‌میرد. گوشه‌‌‌های پنهانِ نظریه‌‌‌ی «فعل» باز می‌شود‌‌‌ و درعین حال فرهاد کاتب برای همیشه از نوشتن درمی‌‌‌مانَد. لیلا آرش از هر ضمیری تهی می‌شود‌‌‌ تا به شکلی ناب، دقیق و کامل به خودش بدل شود و در مقابل شیوا پرتوی در جایگاهِ «قید» قرار می‌‌‌گیرد؛ «قید و بند» فرهاد کاتب.

 نمایشنامه‌‌‌ی فعل نوشته‌ی محمدرضایی‌راد سرشار از کنایه و استعاره است. کلمات، ژست‌‌‌ها، زمینه و زمانه معانی مختلف دارند. لیلا آرش بختک‌‌‌وار، به سان یک تومور بدخیم یا جنینی مُرده در شکمِ شیوا پرتوی بر سراسر داستان سایه انداخته و همچون «لحظه‌‌‌ای اضطراری» در طول و عرض تاریخِ نمایشنامه کش آمده است. اتاق فرهاد کاتب در مدرسه سابقاً «زندان» نام داشته؛ همچنان که خود مدرسه و، در مقیاسی عظیم‌‌‌تر، دنیا برای او در حکم محبس است. شخصیت‌‌‌های دیگر نمایشنامه نیز (سیمین افراشته ـ مدیر مدرسه، پریسا یزدانی ـ نماینده‌‌‌ی کلاس، گُل‌‌‌خانم ـ سرایدار مدرسه و آقای آرش ـ پدرِ لیلا) همه در نقش‌‌‌هایی کلیدی ظاهر می‌‌‌شوند. در برهوت تبدار ادبیات نمایشی فارسی، «فعل» ـ که وامدار عبّاس نعلبندیان و «داستان‌‌‌هایی از بارشِ مهر و مرگ» اوست ـ همچون چشمه‌‌‌ای دیریابْ جوشنده است؛ موجز، جدّی و سرشار از جنونی دراماتیک است؛ انفعال را پس می‌‌‌زند و در این دورانِ شب‌‌‌زده دعوت به «عشقیدن» می‌‌‌کند: «بیا به خورشید خیره شویم. مرا از ضمیر تهی کن. بیا یک فعلِ صرف‌‌‌نشده باشیم.

 

منبع: وبسایت وینش، منصور دل‌ریش


کتب مرتبط: