ژان ژنه به سارتر میگوید: از گل سرخ متنفرم اما عاشق کلمه گل سرخ هستم. این «تناقض»* بیانگر ایدههای ژنه درباره زندگی است: ارائه نمایش زندگی بهجای بازتاب آن. ژنه حتی در بیوگرافی خود تحت عنوان
خاطرات یک دزد (1949) نه سرگذشتی واقعی از زندگی خود، بلکه نمایشی از زندگی را با غصب و مصادرهای که خود به آن اعمال میکند ارائه میدهد. ژنه دراینباره میگوید: «منظور خاطرات این است که نشان دهد حتی امروز، موقعی که خاطراتم را مینویسم، چه هستم، این جستوجوی زمان سپریشده نیست، بلکه اثری هنری است که دستاویزش زندگی پیشین من است».
[1]
در ژنه زمان معاصر به منشأ پیوند نمیخورد، زمان تاریخی نمیشود و «تخیل» ژنه در جستوجوی زمان سپریشده نمیگردد بلکه در بیشتر موارد تخیل ژنه بازتاب بدون منشأ و بدون واقعیت را به نمایش درمیآورد. هدف ژنه درهرحال گریزاندن مخاطب از زمان تقویمی است، زمانی که او آن را تاریخی یا الهیاتی نیز مینامد: «از بدو شروع پدیده نمایشی زمانی که سپری میشود متعلق به هیچ تقویم ثبتنشدهای نیست، هم از عصر مسیحی میگریزد، هم از عصر انقلابها»
[2]. گریختن پدیده نمایشی از سیطره زمان، آن را به پدیدهای معلق بدل میکند. ژنه این تعلیق را رهایی نمایش نام میدهد و آن را بهنفع «آزادسازی سکرآور»
[3] نمایش تلقی میکند
.
مهمترین نمایشنامههای ژنه در مکانهای بسته رخ میدهد. مراقبت ویژه (نظارت عالیه) یکی از آنها و اولین نمایش ژنه است؛ وقایع این نمایش در مکانی بسته، سلول زندان، میگذرد، سه بزهکار در سلول زندگی میکنند. یکی از آنها زاغی (چشمسبزه) متهم به قتل است، او در سراسر آکسیون پاهایش در زنجیر است، این موضوع به انزوای بیشتر او منتهی میشود. انزوا البته به تخیل زاغی امکان مانور میدهد، تا بدان حد که تصور نمیکند که در سلول زندانی است؛ زاغی پیش خود میپندارد که در همان حالی که درون سلول زندانی است، در زمان و مکانی نامعین در بیرون از زندان نیز بهسر میبرد. زاغی تنها در سلول و در مکانی بسته است که به قدرت تصاویر و حتی سلطه آنها پی میبرد. کلفتها، دیگر نمایشنامه ژنه و از مشهورترین آنهاست؛ این نمایشنامه اگرچه در فضایی کاملا متفاوت از سلول زندان و در خانه بانویی اشرافی رخ میدهد، اما وقایع آن همچون نمایشنامه مراقبت ویژه در مکانی بسته رخ میدهد: کلر و سولانژ دو خدمتکار (کلفت) بانوی پاریسی هستند.
این دو خدمتکار که در سایه مدام پیر شدهاند، فیالواقع زیر همان سایه سنگین نیز تخیل میکنند. احساسات این دو خدمتکار به خانم خانه خویش عشق و نفرتی توأمان است، درواقع حسی متناقض. آنها اگرچه ممکن است برای رهایی از سنگینی حضور مادام او را بکشند، اما تنها در خیال خویش او را میکشند و نه در واقعیت. مادام منشأ تخیل آنها و به یک معنی اتوپیای آنهاست. «آنها همانقدر به خانمشان عشق میورزند که از او نفرت دارند. آنها از طریق نامههای بیامضا، عاشق «مادام» را نزد پلیس متهم کردهاند و وقتی میفهمند که او بهدلیل کمبود مدارک آزاد شده، درمییابند که خیانتشان کشف خواهد شد، پس سعی در کشتن «مادام» میکنند. اما ازآنجاکه در این کار موفق نمیشوند تصمیم به خودکشی میگیرند»
[4].
در نمایشهای ژنه ذهن در دایرهای بسته چرخ میخورد، مکان بسته سرعت چرخش ذهن را تسریع میکند، در این صورت ذهن «میچرخد و میچرخد، بیآنکه قادر به توقف باشد»
[5]. چرخش ذهن به تخیل منتهی میشود و تخیل به کار خود که همان تولید تصاویر ذهنی است میپردازد اما تخیلی که ژنه از آن بهره میگیرد، تخیلی متفاوت است. در اینجا لازم است درباره تخيل تأملي صورت گيرد: تخيل گاه بازنمايي واقعيت است، شبيه به تعريفي كه به طور معمول از آن ميشود و گاه تخيل به صورت قوهاي خلاقه خود به توليد واقعيت ميپردازد. شبيه به آنچه در رمانتيسم مشاهده ميشود و همچنين تخيل را همچون ايدههاي پستمدرن ميتوان محصول تاريخ در نظر گرفت. اما تخيلي كه ژنه از آن ميگويد اگرچه شباهتي به ايدههاي پستمدرن دارد و به واقع گرايشي از آن است اما تخيل ژنه به يك تعبير تقليد نامتناهي، همچون تالاري از آينههاست كه بينهايت تصوير توليد ميكند، به واقع بازتاب بازتاب، بازتاب بدون منشأ واقعيت است، پروسهاي است كه در آن «واقعيت» با قطع همه رابطههاي خود با بيرون از خود فرسايش پيدا ميكند و محو ميشود
.
نمونهاي ديگر از قطع رابطه با واقعيت و يا به تعبيري دقيقتر فرسايش آن را در نمايشنامه بالكن مشاهده ميكنيم. نمايشنامه بالكن از ساختار پيچيدهتري نسبت به ديگر نمايشهاي ژنه برخوردار است.
وقايع اين نمايش در خانه مادام ايرنا رخ ميدهد «افرادي به اين خانه مراجعه ميكنند تا مانند يك تماشاخانه، لباس ژنرال، اسقف، قاضي يا گدايي ژوليده را به تن كنند و در سالنهايي كه متناسب با همان نقشها صحنهآرايي شده ظاهر شوند»
[6] اما بهناگاه بيرون از خانه مادام شورشي اتفاق ميافتد، ابعاد شورش گسترده ميشود، از اول تا آخر صحنه صداي بيامان شليك مسلسل شنيده ميشود، مشتريان همگي در خانه حبس ميشوند، حتي رئيس پليس كه خود از مشتريان مادام و دوست وي است به سختي امكان خروج از خانه مادام را پيدا ميكند. در پي اين شورش موقعيت اضطراري اغراقآميز جلوه داده ميشود، «مكان بسته» خانه مادام ايرنا سرعت چرخش ذهن را تسريع ميكند. در «اضطرار» تصاوير ذهني در اثر قطع رابطه با واقعيت و يا به تعبيري که در مورد ژنه به كار ميبرند فرسودگي واقعيت به واسطه قطع همه نوع ارتباط با آن، نوع ويژهاي از زيباييشناسي به وجود ميآورد كه ميتوان به آن زيباييشناسي خلأ نام داد. در زيباييشناسي خلأ تخيل شكلي اغراقآميز پيدا ميكند، در خلأ يا آنچه ژنه به آن جوهر نمايش ميگويد «آدمها ميتوانند محرمانهترين روياهايشان را برآورده كنند. آنها ميتوانند خودشان را قاضياي ببينند كه مجازات دختری را تعيين ميكند، يا ژنرالي كه عاشق اسب محبوبش است كه بسيار هم زيباست، يا جذامي كه قديس بلندمرتبهاي، مشخصا به طرز معجزهآسايي شفايش ميدهد، يا يك لژيونر خارجي كه دختر عرب زيبايي به ياري او ميآيد.
[7] ژنه در وهله نخست فقط نمايش اما نمايشي خالص را مدنظر قرار ميدهد. نوعي هنر، يا معماري خلأ «نمايشي كه با دورشدن تا بيشترین حد ممكن از هر نوع ارجاع به واقعيت، فقط جوهرهاش را به نمايش ميگذارد»
[8].
كافكا زماني گفته بود اگر بنا باشد تئاتر بر زندگي اثر كند بايد قويتر و شديدتر از زندگي روزمره باشد. اين گفته كافكا بر اغراق در نمايش تأكيد دارد. آنچه نمايشهاي ژنه را متمايز كرده و به آن تشخص ميدهد همانا وفاداري وي به جوهره نمايش تا حد اغراق است. ژنه نيز بر اين باور بود كه ذات نمايش اغراق است. او اين اغراق را در قطع رابطه با واقعيت و فرسايش آن به اوج ميرساند.
*تناقض در ژنه ادامه مييابد، بخشي از تناقض ژنه آن است كه به رغم آنكه وي در اكتهاي سياسي در كنار نويسندگاني چون سارتر، آداموف و... قرار ميگيرد اما ژنه فاقد تمناي اتوپيايي است.
[1] آستين ئي. كوبگلي،
ژان ژنه، ترجمه رضا رضايي
[2] ژان ژنه،
زيباييشناسي نمايشي، ترجمه مهتاب بلوكي
[4] مقدمه ژان پل سارتر بر نمايش
كلفتها و
نظارت عاليه ژان ژنه، ترجمه ايرج انور
[6] ژان ژنه،
زيباييشناسي نمايشي، ترجمه مهتاب بلوكي
[7] تئاتر ابسورد، مارتين اسلين،
تئاتر ابسورد، ترجمه مهتاب كلانتري، منصوره وفايي
[8] مهتاب بلوكي،
معماری خلاء
منبع: شرق (24 دی 1397، شمارۀ 3342)/ نادر شهریوری (صدقی)