| در دهه 50 میلادی جریان جدیدی در سینمای فرانسه شکل گرفت که در آن فیلمسازان، سینمای پیشین فرانسه را دگرگون کرده و سبکی نو در ساخت فیلم ایجاد کردند. این جریان توسط چند تن از منتقدان جوانی که در مجله کایه دوسینما مینوشتند آغاز شد و به دیگر کشورهای جهان سرایت کرد. به این جریان موج نوی سینمای فرانسه گفته میشود که در آن فیلمسازان جوانی که از منتقدان در مجله کایه دوسینما بودند، به سینمای فرانسه آن زمان که بیشتر آثاری اقتباسی بود معترض بوده و نقدهای تند و تیزی نسبت به آنها مینوشتند. آنها وارد عرصه فیلمسازی شده و از قواعد فیلمسازی پیشین خود هم از نظر تصویری و هم از نظر روایی رویگردان شده و تنها برشی از زندگی را در فیلمهایشان نشان دادند. از پیشتازان این جریان میتوان به فرانسواتروفوا با فیلم چهارصد ضربه و ژان لوکگدار با فیلم از نفس افتاده اشاره کرد. موج نو تلاش میکرد تا از سبک و سوژههای متفاوت در ساخت فیلم استفاده کند. موج نوی فرانسه حیات تازهای به سینمای این کشور داد.
میشل ماری استاد مطالعات سینما، آثاری درباره تاریخ سینما و زیباشناسی تألیف کرده است که کتاب
موج نوی فرانسه؛ یک مکتب هنری یکی از آثار اوست. ماری در این کتاب از شروع موج نوی فرانسه تا مفاهیم انتقادی، شیوههای تولید فیلم و توزیع، شیوههای زیباییشناسی، بازیگران و تاثیرات موج نو در سینمای جهان سخن گفته است. این کتاب توسط
محمدرضا یگانهدوست ترجمه شده است.گفتوگویی با وی انجام دادیم که در ادامه میخوانیم
.
*ابتدا گفتوگو را از اسم کتاب شروع کنیم، اینکه موج نوی فرانسه چیست؟ چه جریانی به وقوع پیوست که به آن موج نو گفته میشود؟ آیا موج نو فرانسه را میتوان یک مکتب هنری در نظر گرفت؟
پس از جنگ جهانی دوم و رهایی فرانسه از اشغال آلمان نازی، تحولی فراگیر و گسترده در ارزشهای فرهنگی و اجتماعی به وقوع پیوست که حدود بیست سال بعد به جنبش دانشجویی مشهور 1968 منجر شد. نسلی از جوانان پا به عرصه نهادند که به ارزشهای اخلاقی و جهانبینی پدران خود باور نداشتند و سبک زندگی آنها آشکارا در تضاد با سبک زندگی نسل پیش از خود بود. موج نو پیش از آن که در مورد نسل جوانی از فیلمسازان فرانسوی به کار رود در مطبوعات آن دوران برای اشاره به این شیوه نوین زندگی به کار رفت. اما بخشی از همان جوانان در سینمای فرانسه نیز آغاز به کار نمودند و نه فقط زیباییشناسی غالب و استاندارد سینما را به چالش کشیدند، بلکه از طریق بازنمایی سبک زندگی خود به مضامین و موضوعات جدیدی پرداختند که پیشتر جایی در فیلمهای سینمایی نداشت. فرضیه بنیادین میشل ماری این است که با وجود تنوع فراوان فرم و سبک سینمایی در موج نوی فرانسه میتوان آن را به منزله مکتبی هنری تلقی کرد. او ابتدا چند ویژگی بنیادین و مشترک تمامی مکاتب هنری را برمیشمارد و سپس میکوشد نشان دهد که موج نو واجد تمامی این ویژگیها است. موج نو دارای آموزه انتقادی، مانیفست و نظریهپرداز است و در تقابل با مکاتب پیشین خود است. علاوه بر این مجموعهای از فیلمسازان آثار خود را مطابق با معیارهای مانیفست آن ساختهاند. بنابراین به نظر میرسد حق با میشل ماری است و موج نو را میتوان مکتبی هنری دانست.
*مشخصههای بارز موج نو چه بود؟ یا اینطور بگوییم که موج نو چه ویژگیهایی داشت؟
در وهله نخست موج نوی سینمای فرانسه حاصل کار عدهای جوانِ سینهفیل یا به عبارتی عشق سینما بود که سینما را از طریق تماشای فیلمهای تاریخ سینما در سینماتک تازه تأسیس پاریس آموخته بودند. نشریه کایهدوسینما در واقع محفلی بود که این علاقمندان پرشور سینما به بحث و تبادل نظر با یکدیگر میپرداختند. الکساندر آستروک و آندره بازن مبانی نظری موج نو را فراهم آوردند و طرحوارههای سینمایی این جوانان نیز از دو منبع متفاوت یعنی سینمای هیچکاکی هاوکسی و نئورئالیسم ایتالیا اخذ شد. به همین دلیل تنوع چشمگیری در آثار فیلمسازان موج نو دیده میشود. اما به طور کل سینمای موج نو سینمایی شخصی و تا حدی کم هزینه است و در آن بیش از داستان و فیلمنامه بر اهمیت کارگردانی تأکید میشود. جنبه بیانگرایانه سینمای موج نو بر جنبه ساختارگرایانهاش تفوق دارد چرا که تا جای ممکن دکوپاژ و دیالوگها فیالبداهه و سر صحنه اجرا میشد. کارگردانهای موج نو به دنبال بیشترین میزان آزادی عمل و خلاقیت فردی بودند و فرمهای تصنعی و قید و بندهای سینمای تجاری را نمیپسندیدند. بنابراین مکانهای طبیعی را به استودیوها، بازیگران آماتور را به حرفهایها و صدابرداری سر صحنه را بر صداگذاری ترجیح میدادند؛ بدین ترتیب تا حد زیادی مرز میان سینمای داستانگو و مستند در موج نو زدوده شد؛ از سویی در سینمای موج نو تداوم زمان، مکان، علیت، ثبات شخصیت و کنش لزوما حفظ نمیشود.
*پیشگامان این جریان چه کسانی بودند؟
هسته اصلی فیلمسازان موج نو که اغلب منتقدان کایهدوسینما بودند شامل ژانلوک گدار، فرانسوا تروفو، کلود شابرول، اریک رومر، ژاک ریوت، ژاک روزیه، آینس واردا، پییر کاست، دونیول والکروز و گروهی از فیلمسازان باتجربهتر نظیر آلن رنه، ژان پیر ملویل و ژرژ فرانژو میشد.
*با شروع جریان موج نو چه تغییراتی در سینما اتفاق افتاد؟
به نظر من مهمترین اتفاقات در حوزه فنی و صنعتی سینما بود. دوربینهای سبک، نگاتیو سریع و حساس، منظرهیابهای غیر بازتابی و تجهیزات پیشرفتهتر صدابرداری، امکان تحول زیباییشناختی سینما توسط فیلمسازان موج نو را فراهم کرد. علاوه بر این تحولات عمیق سیاسی، اقتصادی و فرهنگی در دهه 1950و 1960 به سینما نیز راه یافت و خصوصا در اروپا و فرانسه که نه فقط زخمهای جنگ هنوز التیام نیافته بود بلکه جنگ سرد و تهدید هستهای نیز بر آن نمک میپاشید، ارزشهای سنتی اعتبار خود را از دست داده بودند. شاید ظهور فرمهای مدرن سینما در این دوران ناشی از تردید و سوءظن شدید در مورد تمامی فرمها و ارزشهای اخلاقی و زیباییشناختی پیشین بوده است.
*آیا این جریان صرفا در سینمای فرانسه باقی ماند یا در سینمای کشورهای دیگر نیز رسوخ کرد؟
البته که بسیاری از کشورها از ایران گرفته تا لهستان و مجارستان و ایتالیا و برزیل از موج نو تأثیر پذیرفتند.
*از دیدگاه شما یا نویسنده این کتاب میشل ماری، تاثیر موج نو در سینمای جهان چه بود؟
موج نو نشان داد سینما، همان تاریخ سینما است و فیلمسازان بیش از هر چیز میبایست با فرمهای سینمایی پیش از خود آشنا باشند. خلاقیت تنها در بستر فرمهای پیشاپیش موجود امکان بروز و ظهور مییابد و برای پیشرفت زبان سینما نیاز به کارگردانهای جوانی است که درگیر اقتضائات سینمای تجاری نشده باشند و بتوانند در تولیدات کم هزینه با آزادی عمل بیشتر فرمهای استاندارد را یک گام به پیش برند. علاوه بر این موج نو راهی به فیلمسازان جهان نشان داد که از اهمیت فراوانی برخوردار است. هر سینمایی در جهان که سودای رقابت با هالیوود در سر داشته باشد شکستخورده است. توان فنی و اقتصادی هالیوود قابل مقایسه با سینمای سایر کشورها (صرف نظر از هند) نیست. اما موج نو نشان داد که سینما لزوما نیازمند سرمایه هنگفت و امکانات نامحدود نیست. در واقع سینما ذاتی واحد ندارد، یا به عبارتی یک فرم صحیح برای فیلمسازی وجود ندارد. موج نو برای بسیاری از کشورهای جهان از جمله ایران راهگشا بوده است. مشخصا در اروپای شرقی و آمریکای لاتین میتوان تأثیرات موج نو را به عینه مشاهده نمود.
*در قسمتی از کتاب، ماری به بازیگری در این جریان نیز میپردازد؛ آیا موج نو سبک جدید در بازیگری ایجاد کرد؟
نمیتوان مدعی شد که سبک جدیدی از بازیگری در سینمای موج نو دیده میشود. اما بیتردید ورود چهرههای جدید و در ابتدا آماتور و نیز شیوه بازیگردانی منعطف و ارتجالی فیلمسازان از مفهوم بازیگری تعریف جدیدی ارائه داد. در بازیگران موج نو نوعی خودانگیختگی، بیقیدی و آزادی عمل دیده میشود که بیش از آنکه ناشی از سبکی مدون باشد به واسطه فقدان هر گونه قید و بند سبکی پدید آمده است. بازیگران موج نو آزاد بودند هر کاری که دوست داشتند را انجام دهند یا هر حرفی که در لحظه به ذهنشان میرسید بیان نمایند.
*در قسمتی از کتاب اشاراتی به نظریه کارگردان مولف نیز شده است، این موضوع از تاثیرات موج نو است؟ آیا موج نو بر نظریه کارگردان مولف تاکید داشته است؟
این نگره ابتدا توسط الکساندر آستروک مطرح شد و سپس تروفو و گدار آن را بسط و گسترش دادند. بنابراین شاید بتوان ظهور این نگره را مرتبط با موج نو دانست هر چند نظریهپردازان آغازین این نگره، مفاهیم و مثالهای خود را از آثار فیلمسازان برجسته پیشین استخراج نمودند و از نظر ایشان هیچکاک، هاوکس، رنوار و اورسن ولز مصداق مؤلفان سینما بودند. از تأثیرات نگره مؤلف در موج نوی فرانسه این بود که بر کارگردانی بسیار بیش از فیلمنامه تاکید میکردند و فرم سینما را بر محتوایش ارجح میدانستند، فیلمهایی شخصی و غیر قراردادی میساختند و طرحوارهها، تکنیکها و میزانسنهای سینماگران مؤلف مورد علاقه خود را بازسازی میکردند و گسترش میدادند.
*میتوان از کتاب اینطور برداشت کرد که موج نو تغیراتی بنیادین در همه اجزای سینما به وجود آورده است؟
موج نو انقلابی زیباییشناختی بود که تمامی وجوه سینما ازاقتصاد و شیوه تولید تا ساختارها و مضامین را دگرگون و متحول کرد. سینمای موج نو بسیاری از قید و بندها را از میان برد و منبع الهام چندین نسل از فیلمسازان و علاقمندان سینما در سراسر جهان شد. شاید بتوان گفت که موج نو زمینه را برای شکلگیری تجارب نوین، تولید فیلمهای خلاقانه کم هزینه و گسترش هنر سینما در اقصی نقاط جهان فراهم کرد.