در جایی پهلوانِ یکی از این دو نمایش میگوید:
«و من هنوز بسیار است که نزیستهام،
درد را و ترس را،
مهر را و عشق
و بازی را نزیستهام...»
و او برای آنکه بزیَد این همه را که نزیسته است،
میکوشد به خان نخست بازگردد،
به زهدان آغاز.
خان نخست اما در چرخهای تباه
باز به خان هشتم خواهد رسید،
همان چاه تُهی که پهلوانِ نمایشِ دیگر
بدان درغلتیده است و، بدین ترتیب،
این دو نمایشِ بیربط پیوندی درونی
با هم مییابند و کنار هم مینشینند.
اخبار و مقالات مرتبط با این کتاب: