| ماگدا سابو یکی از بزرگترین نویسندههای مجار است که دیر به دنیای انگلیسیزبان و دیگر زبانها معرفی شد. انتشار
در به انگلیسی و فرانسه از سابو نویسندهای به جهان معرفی کرد که همه را مبهوت قلم و زبان او کرد. پس از آن بود که آثار سابو در ۴۲ کشور و به سی زبان ترجمه شد.
در ابتدا در سال ۱۹۸۵ در مجارستان منتشر شد و سپس در ۲۰۰۳ به فرانسه و ۲۰۰۵ به انگلیسی ترجمه شد و به شکل چشمگیری مورد ستایش منتقدان و خوانندگان قرار گرفت. کلیر میسود منتقد نقدوبررسی کتاب کلاسیک نیویورک نوشت: «اگر احساس میکنید که به اندازه کافی با چشمانداز ادبی آشنا هستید، رمان
در بیشک باعث میشود در این مورد تجدیدنظر کنید. شگفتآور است که این شاهکار مدتزمان طولانی برای خوانندگان انگلیسیزبان ناشناخته مانده است.. در خصوص این اثر همین بس که بگویم مرا مسحور خود کرده است.» جان ویلیامز منتقد
نیویوریکتایمز رمان
در را اثر عجیب و در عین حال تاثیرگذاری معرفی میکند که روایت تیرهای از افسانهای محلی در مورد رابطه سابو و خدمتکار پیر و توداری به نام امرنس را تصویر میکند. آدام کرش در نقد و بررسی کتاب
نیویورکتایمز نوشت: «
در رمانی مجارستانی است که با عناصری برگرفته از یک افسانه نوشته شده است. این اثر روایت نویسندهای از طبقه متوسط و خدمتکارش است که ضمام امورات منزل و زندگی او را به دست میگیرد. سابو از پویایی طبقه اجتماعی، دوستی زنانه و قدرت اراده مینویسد که به شکلی شگفتانگیز و جذاب در کنار یکدیگر قرار میگیرند.» مجله هفتگی
پابلیشر نیز سابو را استاد خلق بحران و کشش در داستان برمیشمرد. آنچه میخوانید نگاه سینتیا زارین شاعر و روزنامهنگار آمریکایی و برنده جایزه کتاب سال لسآنجلستایمز و بورسیه گوگنهایم است به رمان
در شاهکار ماگدا سابو که با ترجمه
نصراله مرادیانی از سوی نشر بیدگل منتشر شده است
.
موضوع رمان ماگدا در مورد نویسندهای است که خود راوی داستان نیز هست و همراه با شوهر نویسندهاش در یک روستا در مجارستان زندگی میکنند. آنها ممنوعالکار هستند ولی ممنوعیت کار راوی درست قبل از شروع کتاب جدیدش لغو میشود و اکنون که او دوباره قادر به نوشتن است برای انجام امور خانه و خانواده به کمک نیاز دارد. بلافاصله به زن مسنی به نام امرنس معرفی میشود که به دلیل نوع شخصیت متفاوتی که دارد در روستای کوچک محل زندگی آنها با نام «شهردار» معروف است. امرنس برای مردم روستا آشپزی میکند، به بچههای آنها رسیدگی میکند و در زمستان برف خیابانها را جارو میکند. او از کار و امورات همه مردم روستا آگاهی دارد و برای رسیدگی به شکایات اهالی از یکدیگر روی ایوان منزلش جلسه دادگاه برگزار میکند. هیچکس با در بسته منزل او مواجه نمیشود حتی اگر بوی تند و شدید ماده ضدعفونیکننده از تیر سر در منزلش به مشام برسد. راوی به سرعت درمییابد که او نیست که باید با امرنس مصاحبه کاری برگزار کند بلکه این امرنس است که تصمیم میگیرد آیا حاضر است کاری برای او انجام دهد. از همه اینها گذشته، امرنس کار رختشویی انجام نمیدهد. اتفاقات رمان ماگدا در یک روستا رخ میدهد و به غیر از خود راوی، همسرش، سگ آنها و امرنس که چهار شخصیت اصلی رمان هستند، مابقی شخصیتها- به سبک حکایتهای تمثیلی- تیپهای مختلفی از روستاییان مانند پلیس مهربان، برادرزاده خوشقلب و خیاط زنانهدوز غمگین هستند. درواقع این تعداد شخصیتهای محدود باعث میشود ما درباره ازدواج راوی یا شوهرش و بیماری صعبالعلاج او اطلاعات زیادی دریافت نکنیم. درعوض، رمان به شدت روی علاقه راوی برای کنکاش در جزییات داستان امرنس و وابستگی پرشور او به شخصیت چهارم داستان متمرکز است. شخصیت چهارم داستان سگی است که در شب کریسمس رها شده و راوی و همسرش ناخواسته با او مواجه میشوند و او را به منزل میآورند. هرچند که سگ نر است ولی امرنس اصرار دارد که سگ را با نام زنانه ویولا صدا بزنند (بعدا دلیل این نامگذاری غیرمتعارف را متوجه میشویم). ویولا بلافاصله رابطه عاطفی پراحساسی با امرنس برقرار میکند و راوی داستان که پیشتر به هیچ سگی محل سگ هم نمیگذاشت! چون نقشی در این رابطه عاطفی ندارد، نسبت به این رابطه قلبی حسادت میورزد. موضوع رمان ماگدا سابو نیز مانند چهارگانه ناپلی اثر اِلنا فرانته در مورد نویسندهای است که بهرغم مشکلات خانوادگی و دیگر دشواریهای زندگی که بعضی از آنها پیچیدگیهایی در سابقه گذشته افراد است که زندگی خصوصی آنها را تحتتاثیر قرار میدهد، تلاش میکند بنویسد، و مانند چهارگانه ناپلی، رمان «در» حول محور رابطه دو زن میچرخد که یکی از آنها راوی داستان است اگرچه ممکن است راوی قابل اعتمادی باشد یا نباشد. مانند لیلا، دوست درخشان لنو در چهارگانه ناپلی، امرنس نیز برای نویسنده پر از رمزوراز و غیرقابل نفوذ است. او زنی با موهبتها و تواناییهای زیاد است که با اصرار خودش این اسرار را در پشت درهای بسته و قفلشده زندگی رها کرده است. خواننده در طول رمان با تواناییهای ارزشمند و فوقالعاده این زن آشنا میشود و با وجود همه این قابلیتها خودش انتخاب کرده که بالهای پروازش کماکان در غلوزنجیر بسته شده باشند. خواندن این رمان هر خواننده ای را از درون زیرورو میکند، درست مانند این است که درگیریها و ضعفهای خود را با کف صابون روی آینه نوشته باشند. خواندن انعکاس وارونه نوشتههای روی آینه باعث میشود که به خودت بیایی و از رویای خودبزرگبینی بیدار شوید. الی اسمیت رماننویس انگلیسی در مقدمه کوتاهی که بر این کتاب نوشته، مینویسد، امرنس ممکن است درواقع اهل مجارستان باشد؛ اگر چنین باشد، رمان نیز در مورد این است که با وجود تمایل ما برای رهایی از گذشته، مداخله ما محدود به زمان و شرایط خودمان است: فاجعه بزرگ امرنس در این رمان اتفاق میافتد و در این ضمن، آیا راوی آنجا حضور دارد تا شاهد وقوع این حادثه باشد یا نه. رویدادهای این رمان بسیار نزدیک به اتفاقات زندگی شخصی ماگدا سابو است. با رویا آغاز و با رویا نیز پایان مییابد و به همین شکل هم خوانده میشود، در زیر سایه یک رویا، رویایی تبآلود، سایه یک سایه. وقتی من سری کتابهای النا فرانته را میخواندم، این حس را داشتم که هنگام پریدن از روی یک چاله به داخل آن سقوط میکنم. به نظر میرسید که من با سرعت از یک کتاب به سراغ کتاب دیگر میروم، درست همانطور که لنو و لیلا دو بخش از یک شخصیت واحد بودند، یکی بزرگ میشد و دیگری که با دسترسی به قدرت وحشتناک گذشته در چشمانداز دوران کودکی باقی مانده بود. رمان «در» خواننده را تا مغز استخوان میلرزاند. در لحظات بحران - یکی درگیر صاعقه و رعدوبرق تکاندهنده و دیگری در حال صرف وعده غذایی باشکوهی است که باعث میشود خواننده حس کمانهکردن گلولهای را به سمت خودش تجربه کند. درست شبیه به این حس است که شما شاهد صحنهای هستید که در آن ماشینی به طرزی فجیع عابری را زیر میگیرد و درست در همان لحظه شما خود را همان عابر نگونبختی مییابید که زیر چرخهای ماشین در حال لهشدن است. موضوع به همین دو دیدگاه ختم نمیشود و بعد سومی نیز وجود دارد. شما در تشویش بین شاهد و قربانی به ناگاه خود را راننده همان ماشینی میبینید که پس از زیرگرفتن قربانی دندهعقب گرفته تا بعد از برخورد اول یکبار دیگر نیز او را زیر چرخهای ماشین له کند. چنین تصویری توهم برانگیز و دلهرهآور است. وقتی کتاب را میخوانید با خودتان فکر میکنید: همچین چیزی نمیتواند اتفاق بیفتد و البته درواقع این اتفاق نمیافتد. فقط یک داستان است. اما واقعا همینطور است؟ این اتفاق رخ نداده است؟