| صدای شکستن شرح دلدادگی، توفان احساس، کشمکش اندیشههای پرخاشگرانۀ جوانی ست. فرهاد، شخص اول نمایشنامه، که باید او را اول شخص غایب! نامید، به عللی معلوم و مجهول، که به گونهیی به زندگی خودش پایان دادهاست. او در میدان نمایش حضور جسمانی ندارد. اما تمامی گردونۀ نمایش با سر انگشت او میچرخد. فرهاد، از یک سو گرفتار در عشق افلاطونی و نافرجام توتیا بودهاست، و از سوی دیگر شوریدۀ اختراع پیچیدۀ خودش، گونهیی سنفنی روایتگر با بهرهگیری از اصوات طبیعی، و در مجموع مبتلای یأس و دلزدگی جوانی. او واکنش بازماندگانش را در رو به رو شدن با مرگ خودش روی یک حلقه نوار صوتی ضبط و پیشگویی کرده و بسیاری ناگفتهها را با آنان گفته، و برادر دور دست و ناشناختۀ خودش را مأمور صحنه گردانی پخش این نوار کردهاست. اما برادر بجای آن که در برابر بازماندگان ظاهر شود و نوار پیشگویی را برای آنها پخش کند، با ماشین نوار آمادۀ پخش در مرکز صحنه، و از راه حاضر نشدن در مجلس، حاضران را در وضعی قرار میدهد که آنها خودشان، خودشان را با راه انداختن و بازداشتن دستگاه پخش به محکمۀ مرگ دوست بکشانند. در صدای شکستن گوش بسیار تیز باید کرد. صداها را با دقت باید شنید. تا به پایان احتمالا دریافت آن چیست که میشکند. که هنوز هم دارد میشکند.
اخبار و مقالات مرتبط با این کتاب: