| بهنظرش این روزها همه عطش دانستن داشتند و میخواستند همهچیز را بدانند و احساس میکردند که میتوانند از تمام پیچیدگیها سر دربیاورند، انگار که بصیرت گوشهای به انتظارشان نشسته باشد. درحالیکه عنان کل امور در دست ما نیست و آگاهی از بارِ درد و رنج آدم نمیکاهد. بهترین راهی که میتوان در این زندگی پیشه کرد این است که به دل آن بزنیم، درست مثل باد که از میان شاخهها میگذرد، اینکه رنج ببریم، تا زمانی که به وضعیت عدم نایل شویم یا اینکه رنج خود را به دوش بکشیم.
| احتمالاً استادانهترین وجه رمان اَو نشان دادن جدایی ما از میلمان است _ جدایی ما و و همینطور سایر آدمها از میلمان... . میتوان این را در نثر صمیمی، لطیف و شکیبای اَو احساس کرد، نثری که گاه با حقایقی تطابق دارد که از دسترس راوی بیروناند.
پیتر سی. بیکر، نیویورکر