| نمایشنامۀ چشمهایت را ببند و به انگلستان فکرکن طنزی سیاسی، اجتماعی، اخلاقی و انسانی است که شوخی را دستمایه قرار میدهد تا از این طریق، به جدیترین مسائل بشری، به ویژه در دوران پستمدرن بپردازد، دورانی که در آن سرمایه بر انسان حکومت میکند، اشیا بر اشخاص تسلط یافتهاند، و دیگر چیز چندانی از بنیانهای اخلاق انسانی باقی نمانده است. نمایشنامه از تقابلی ترسناک پرده بر میدارد: انسانِ عشقِ دلار، در قامتِ کارتلهای هیولاگون و تراستهای غولآسای غربی ـ با آن شگردهای شریفشان (!) ـ تمامقد در برابر موازین تمدنی چندهزارساله ایستاده است. وصحنۀ نبرد، اینبار، یکی از مراکز اصلیِ همین تمدن است: لندن. نویسندگان برای به تصویر کشیدن این تقابل از شیوهای آشنا استفاده کردهاند: به جانِ هم انداختنِ آدمهایی که دچار سوءتفاهماند، نمایشِ آشوبی که لاجرم از دل این سوءتفاهمها بیرون میآید و به اوج میرسد، و در نهایت، باطلنماییِ همۀ اینها پیش چشمهای حیرتزدۀ ما. اما در این میان، چیزهایی تغییر میکنند. ارزشها، باورها، نامها و نشانها دیگر همانی نیستند که پیش از آشوب بودند. چیزهایی برای همیشه از دست رفتهاند. و بستنِ چشمها شاید راهی باشد برای آسودن. چشمهای باز موجب رنج است.
| مجموعه نمایشنامههای بیدگل، مجموعهای منحصربه فرد از نمایشنامههایی است که تا به حال به فارسی ترجمه نشدهاند و یا ترجمۀ مجددی از نمایشنامههایی خواهد بود که از هر جهت لزوم ترجمۀ دوبارۀ آنها حس میگردد.